»» دیگــــر نیـستــم
همیشه حرفی برای نگفتن هست . همیشه دلی برای شکستن هست . همیشه چشمی برای ندیدن پیدا میشود . همیشه قلبی برای بودن هست .
امـــــا کدام بودن ؟
کدام ندیدن؟
کدام نگفتن؟
کدام شکستن ؟
چیزی نگو ! من از پنهانی تمام سکوتها برگشته ام . چیزی نگو ! دانستنم را جار نمیزنم
امــــــا میدانی که میدانم .
کاش سکوتت فقط برای من نبود.
کاش ... خودت خوب میدانی ...!
روحت عریان است و دلت حرفهایش را می زند و سکوتت در چشمهایم پنهان نمی شود.
تو تولد دوباره ی شعور ساده ام شدی!
کاش چشمهای آسمانی ات دوباره باز می شدند .
نمی دانم چرا با آنکه می گویی فرقی ندارد اما دلم با دستهای تو ورق می خورد. با آنکه می گویم نمی مانم امــــــا ... .
فرقی ندارد عزیزم ساعت روی دیوار سالهاست خوابیده .
می دانم . خودت هم خوب می دانی .
باز دلم هوای باران دارد. امــــا از چشمهای ماه می ترسم ، خیره نگاهم می کند .
خسته ای ، میفهمم ، این را خوب میفهمم.
خیلی طول نمیکشد،، نمی مانم ،
اصلا نیامدم که بمانم ! روح من با رفتن آشناست سفر تمام زندگیم شده . پلکهایت که گرم شوند دیگر نیستم .
کاش خستگی ات را به من دادی !
کاش می توانستم تمام دیوارهای سیاه را بردارم و حریر نازکی از آسمان سایبان چشمهایت کنم.
رویایت نیز خسته است عزیزم. رویایت هم غریب مانده و کم کم محو می شود. این را خوب می دانم.
تاب غزلهایت را نمی آورد . سر به آسمان می گذارد و پلکهایت را که بگشایی دیگر نشانی نخواهی دید.
تمام می شود و به دستهایت که نگاه کنی غباری از چشمهایش جا مانده.
فریاد بی فروغم به جایی نمی رسد .گوشهایت تازگی ها سنگین شده. نه ! نه ! قلبت! آنقدر هق هق ات را جمع کرده ای که سنگینی اش در نگاهت نشسته و به قلبم التماس می کند و دستهایم هر روز بی رنگتر می شوند .
مهربانم روزی می آید، آری روزی خواهد آمد که بی رنگتر از همیشه کنارت خواهم بود و مرا نخواهی دید و فقط قلبت فریاد خواهد کرد که او اینجاست .تنها قلبت صادق مانده . نمی دانم چه بر سر خودت آورده ای که حتی ... . فرقی نمی کند عزیزم . همیشه چیزی برای پنهان بودن هست !!!
اما چرا ؟
برای کدام چشم؟
به قیمت کدام لحظه ؟
چیزی نمی گویم عزیزم فقط ! خودت را دور نزن!
اردیبهشت هم دارد تمام می شود!
نمی خواهی تولدی برای کبوترها بگیری؟
کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( دوشنبه 86/7/2 :: ساعت 2:47 عصر )
»» رَسم
رسم زمانه است که یاران جدا شوند
تقصیر تو کجاست ، من از یاد رفته ام
کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( شنبه 86/6/31 :: ساعت 1:46 عصر )
»» دارایی من...
اشکی که بی صداست/
پشتی که بی پناست /
دستی که بسته است/
پایی که خسته است /
دلی که عاشق است /
حرفی که صادق است /
شعری که بی بهاست /
شرمی که آشناست /
دارایی من است/
ارزانی شماست
کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( دوشنبه 86/6/26 :: ساعت 3:43 عصر )
»» ســرمـایه
سرمایه های هر دلی
حرفهایی ست که برای نگفتـن دارد
کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 86/6/14 :: ساعت 12:42 عصر )
»» کالا یا گنج فساد ؟؟؟
آیــــــا ؟
براستی عشق و عـلاقـه به مانند کالا است ؟
که هــــر روز
شـاهــد معـاوضـه آن در کــوچه و خیـابــان هستیم ؟
امــروز برای تــو جــان می دهد و فــردا برای دیگــری !
گــوینـد:::
بــا محبت انسان جـذب فــرد مقــابـل می شـود ؟
پـس !!!
مگــر تـو بـه او مـحبت نمــی کنــی کــه مــی رود ؟
آیـــا بـــراستـی
هـــر روز این قــدر محبت در خیـــابــانهـــا ردو بدل مـی شــود
کته هــر روز بـدنبــال این گــنـج فســاد هـستیــم ؟
کــاش بـا زیــاد شدن عشـق و مـحبت
این دو نیــز پــاکتـــر می شدنــد
پـاکتــر از بـرگ گــل !
بــراستی کـه عشـق بــرای پــاکــان است
نـه بــرای نــاپــاکــان و دلالان عشـق و مـحبت !!!
کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 86/4/27 :: ساعت 1:57 عصر )
»» کـــاش
مـــردهـــا اسیـــر حرفنــد و کـــلام
وقتی به آنهــا از عشق و محبت بگـویی...
تا روزی کـه خلاف آنــرا نـدیـده باشنـد
ایمـــان می آورند و
جـــان می دهند!!!
امــــا ؛؛؛
امان از روزی که احساس کنند
زبــان فقط مسئـولیت
سبک کــردن بــار خــود را داشته است!!!
آنگـــــاه ؛؛؛
بر هر چه می شنــوند
مهر بی اعتمــادی میــزنند!!!
مـــردها دوست دارند
حتی اگر راست نمی شنــوند
راست و حقیقت را ببینند!!!
به آنـــان از هــر چه سخن بگــویید
باید در نگــاه بـــاورشــان بنشـانیـد !!!
کــاش کمـی راستـی و صــداقت وجــود داشت
کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 86/4/27 :: ساعت 1:18 عصر )
»» عاقـبت
عــاقبت
مهــر و وفــــا هـم افسـانــه گشت
(امیر امیری)
کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 86/4/27 :: ساعت 12:55 عصر )
»» زمــــان
زمــان، زمانِ رفتن است
زمـــانِ دل نبستـن است
زمــان ، زمــانه بــدیست
زمـــان ، زمـان رفتن است
زمــان پــر کشیدن است
زمان رفتـن از جهــــــان
زمـــــان رفتن از میـــــان
امیــــد ؛ که بگـذرد زمـان
که من روم از این جهــان
از این جهــان پـر کلک
من هم که دل بریده ام
بریده ام از این جهان
روم جهــان دیگری
روم به جــای بهتـری
( امیر امـیـــری )
کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( دوشنبه 86/4/25 :: ساعت 2:4 عصر )
»» یادم کن
من غریبه ی دیروز، آشنای امروز و فراموش شده ی فردا
پس
در آشنایی امروز مینگرم
تــــــــــــا
در فراموشی دنیا یادم کنی
* امیر امیری *
کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( یکشنبه 86/4/24 :: ساعت 8:48 صبح )
»» گفتـم :::: ولـی بـــاور نـکــــردی
گفتـم ای خوبــــم ،،، بـه فریـــادم بـِرَس
افتــــــــادم از پــا ،،، ولـی بـــاور نکــــردی
گفتــم از نـــامهــربـــان بودن ،،،پشیمــــان می شوی فــــردا
ولـی بـــاور نـکــــردی......بـــاور نـکــــردی
کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( سه شنبه 86/4/12 :: ساعت 10:39 صبح )
»» لیست کل یادداشت امیر
پیر شده امبنیانشاید وقتی دیگرباورسفری بی پایانشعرمن و عمو ماشااللهفکر و خیالقمار دنیاخسته ام[عناوین آرشیوشده]