سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خلـــوتگـــه دل
 
 RSS |خانه |ارتباط با امیر امیری| درباره امیر امیری|پارسی بلاگ
»» تو کجایی سهراب

 

تو کجایی سهراب؟

          خانه ی دوست فرو ریخت سرم!

          آرزویم را دستی دزدید

          آبرویم را حرفی له کرد

          مانده ام عشق کجا مدفون شد؟

          به چه جرمی غزلم را خواندن؟

          به چه حقی همه را سوزاندن؟

          گله دارم سهراب..........

          دل من سخت گرفته است بگو

          هوس آدمها .....تا کجا قلب مرا می کوبد؟   

       تا کجا باید رفت

          تا ز چشمان سیاه مخفی شد؟

          دوست دارم بروم

          اینهمه خاطره را از دل من بردارید

          عشق را جای خودش بگذارید

          بگذارید به این خوش باشم

          که به قول سهراب:

          پشت دریا شهریست


          که در آن هیچکسی تنها نیست


          عشق بازیچه ی آدمها نیست


          زندگی عرصه ی ماتم ها نیست.....




کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( دوشنبه 94/8/25 :: ساعت 1:15 عصر )
»» ماه من

 

ماه من ترک نکن برکه ی بی ماهی را

تا فراهم بکنم آنچه که می خواهی را


آه ای معجزه ی آخر هر هفته، نگیر

از من این دلخوشی ِ دیدن گه گاهی را


دم در چشم به راه قدمت سنگ شدند

معنی ِ چشم به در دوختن واهی را


تو فقط مال منی از لج این شاعرها

نفسم خورده مگیر این همه خودخواهی را


به بلندای شب مثنوی موهایت

به غزلواره ببخش این همه کوتاهی را


غزلی پلک بزن تا که به آتش بکشد

چشم تو این غم ها را


حسین غیاثی



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 94/8/20 :: ساعت 9:5 صبح )
»» سه تارم راست می گوید

 

سه تارم راست میگوید ، کمی ناکوک و بد حالم

مخالف میزنم زیرا ، مخالف گشته اقبالم


دلم میخواهد امشب را، در آوایش رها باشم

ولی افسوس دلتنگم ، ولی افسوس بی بالم


اسیر اشک نافرمان ، اسیر بغض حرمانم

گلو را می فشارد دل ، پر از قیلم ، پر از قالم


نه آهی و نه سودایی ، نه شوری و نه غوغایی




کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 94/8/13 :: ساعت 8:30 صبح )
»» بغض بی هوا

 

بی وفا من در هوایت، بی هوا بغضم گرفت

بی صدا سوز نوایت، بی هوا بغضم گرفت


خواستم از خاطراتت، تلخی اش را کم کنم

خاطرم آمد صدایت، بی هوا بغضم گرفت


دست بر قابی، زعکست روی دیوار آورم

یادم آمد چشمهایت، بی صدا بغضم گرفت


بی تو در ثانیه ها، من لحظه ای غافل شدم

غافل از جور و جفایت، بی هوا بغضم گرفت


تا به کی بر قلب من خنجر زنی ای آشنا!

باز هم یاد خنده هایت ! بی هوا بغضم گرفت


بغض خواهد کشت ما را، چشمهایم خسته اند

بازهم افسوس یادت، بی هوا بغضم گفت




کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( دوشنبه 94/6/30 :: ساعت 9:3 صبح )
»» درگذشت و سر گذشت

 

آنچه که از سر گذاشت شد سرگذشت

حیف بی دقت گذشت، اما گذشت

تا دو روزی خواستم فکری کنم

بر در خانه نوشتند؛  در گذشت



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( یکشنبه 94/4/21 :: ساعت 12:7 عصر )
»» یک دهه همراهی

 

10 سال گذشت

ده سال از روزی که این وبلاگ رو ساختم

ساختمش تا حرفهای دلم رو بزنم..حرفهایی از جنس خودم

حرفهایی از جنسی ناب بد مستی

گاهی حرفهای تلخ و گاهی شیرین

و گاهی هم  حرف حق

حرفهایی رو زدم که باید میزدم

و قلم هایی زدم که شاید نباید میزدم

گاهی با مخاطب خاص و گاهی بی مخاطب خاص

متن ها و شعرهایی رو نوشتم که در همه جا به اسامی مختلف دیده شد جز به اسم من نویسنده

اشعارم رو ناجوانمردانه با تاراج برند

و متونم را نابخردانه و احمقانه ....

و حالا بعد از یک دهه شاید سکوت بهتر باشه از فریاد

اون هم در روز تولد 10 سالگی تو

ببخش که دیگه حتی حال تولد گرفتن هم ندارم

ببخش که دیگه حتی حال فریاد هم ندارم

خسته ام ...خسته

نه از زندگی....... بلکه از نامردی

ببخش که بسیاری از مطالبت رو پاک کردم

ببخش اگر اونطور که باید نبودم

ببخش

تو به عظمت 10 ساله خودت ببخش

ببخش

و

^^^^   تـــولــدت مبـــارک   ^^^^^



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( سه شنبه 94/4/9 :: ساعت 11:57 صبح )
»» راست و دروغ


دنیای عجیبی شده

برای دروغهایمـــــان

خدا را قسم میخوریم،

و به حرف راست که میرسم

می شود جـــان تـــــو



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( یکشنبه 94/4/7 :: ساعت 10:52 صبح )
»» بعدها....


مدام دلت را می شکنند

سکوت میکنی   ....

هیچ نمی گویی ....

حتی اخم هم نمی کنی

دلت را بر می داری و آرام میروی

بعدها صدایت می کنند بی معرفت



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( شنبه 94/3/16 :: ساعت 1:5 عصر )
»» شعر و شاعر


 تو هرلحظه بی ادعا در من شعر میشوی

و من دقایقی بعد مغرورانه پز شاعر بودنم را میدهم



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( شنبه 94/3/2 :: ساعت 8:54 صبح )
»» بیهوده بزرگ شدیم

 

بچه که بودیم

بستنی مان را گاز میزدند

چه قیامتی به پا میکردیم

چه بیهوده بزرگ شدیم

روحمان را گاز میزنند و میخندیم




کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( دوشنبه 94/2/21 :: ساعت 9:34 صبح )
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
»» لیست کل یادداشت امیر

ماندم بر خیال
نیاز آدمها
پول نان
گر بدی گفت....
دروغ
بگذار و بگذر
خنده
خیال
خوبی..!
چند شنبه ها
توبه
[عناوین آرشیوشده]

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر