و این روزها
و حتی شبها
جای تمام دردهایم درد میکند
* امیر امیری *
گاهی وقتها دلم چنان می گیرد
که تمام عاشقانه های دنیا هم
برایم کم است
* امیر امیری *
و اما امروز
باخره بعد 3 روز
بیش از 580 مطلب از وبلاگ پاک شد
نه ثروت تا کنون زائیده مردی
نه قصر و کاخ درمان کرده مردی
برو انسانیت را مشتری باش
قضاوت میشوی با آنچه کردی
گاهی
جای بعضی نبودن ها را
هیچ بودنی پر نمی کند
* امیر امیری *
وقتی واقعیت ها، آدم را فریب بدهند چه کار می شود کرد ؟
روزگاریست که حقیقت هم لباسی از دروغ بر تن کرده است و راست راست توی خیابان راه می رود
عشق نشسته است کنار خیابان و کلاهی کشیده بر سر دارد گدایی می کند
و مرگ در قالب دخترکی زیبا ، گلهای رز زرد را می فروشد
زندگی ، در لباس افسری پلیس، برای ماشین های تمدن در سوت خود میدمد و فرمان ایست میدهد
و اما شاد،
شادی در قالب گنجشک کوچکی ، در سوراخ زیر شیروانی، از ترس گربه خشونت ، قایم شده است
و آدم ها ، همان غورباقه های سرگردان مرداب تنهایی هستند که شاد از شکار مگس های عمرشان، شب تا صبح غورغور می کنند
و این است واقیت این روزهای ما
زخم شمشیر دشمن
به ز سیلی ناجوانمردانه دوست
* امیر امیری *
وای از آن روزی که دل،
دل دل کند و دگر دل نشود
* امیر امیری *
شاعر نیستم
از حال دلم می گویم
آنچه را که هست
با زبان شعر خود می گویم
* امیر امیری *
وای خدایا که دلم بسی حکایت دارد
از هرچه که هست و نیست شکایت دارد
* امیر امیری *