یادمان باشد
مردم هیچگاه سکوت نخواهند کرد
هیچگاه
فراموش نکن
مردم همیشه حرفی برای گفتن دارند
و کلامی برای مواخذه و تمسخر
و در چشمانشان میتوان نگاههای غضب آلود و پر از اتهام را خواند
فراموش نکن،
مردم قاضی نیستند اما آماده اند برای قضاوتت
قضاوتهایی از قبل آماده
آنها آماده اند برای دیدن و شنیدن تو،
و برای قضاوت تو، در هر لحظه و هر مکان ،
اما به شیوه خود، و آنطور که خود می خواهند ... نه خواست تو و امثال تو
معیار سنجش آنها نه کلام خدا است و نه آیین و مذهب،
معیار آنها توهمات واهی خودشان است و دیگر هیچ.
تنها کافیست دمی شاد باشی
تمام همتشان را به کار می گیرند تا تو را بیازارند و روزگارت را تلخ کنند.
آری
اینروزها معنی زندگی، روابط و دوستی ها شده همین تلخ کردن ها
همین آزردن ها
و از همه بدتر
همین قضاوت کردن ها
فراموش نکنیم
گاهی ما میشویم مردم
و گاهی یادمان میرود که، که را قضاوت می کنیم
گاهی لازم است وامدار هیچکس نبود
آزاد
آزاد
آزاد
( امیر امیری )
ترجیح میدهم تا مردم،
به خاطر کسی که هستم از من متنفر باشند
تا به خاطر کسی که نیستم، به من عشق بورزند.
کرت کوبین
زندگی را دوست میداریم
که شاید تنها دلیل
ترس از مرگ باشد و نبودن
( امیر امیری )
چه بد شود، چونکه دلت
هر چه زدند، بر در بسته میزند
* امیر امیری *
گوهر پاک بیاید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلی لوء لوء مرجان نشود
و گاهی سکوت نشان رضایت نیست
نشانی از ویرانه گی ست
(امیر امیری )
امان از دست تو فریاد
دلم خون شد
و حالا هر چه بادا، باد
* امیر امیری *
گرچه سکوت دنیای تازه ام شده
اما فریاد را چه کنم
فریادی که تمام وجودم را میطلبد
امان از دست تو فریاد
* امیر امیری *
یاد من باشد که فردا دم صبح،
به دنیا سلامی ندهم از اجبار
با نقابی خندان که زیرش پر است از گریه و غم
یاد من باشد که به صبحگاه که هیج،
به شب هم سلامی ندهم
چون که در وقت غروب، دل من سخت شکست
یاد من باشد به بازار محبت نرم
چون در آنجا از محبت خبری نیست که نیست
یاد من باشد که اگر همسایه من شاد شده، به دلی پرمحبت بوده
من به شوق کدامین دل پر حسرت خویش شاد شوم
هر روزمان شده دلتنگی
دلتنگ دوست
دلتنگ یار
دلتنگ دیدار
و حتی
دلتنگ هوا و باد
اما گاهی فراموشمان می شود که
چه بی وفا شده ایم
در میان اینهمه دلتنگی
کاش روزی برسد که
دلمان برای خوب بودن خودمان هم تنگ می شد
و دلتنگ خودمان شویم
و من اکنون
دلتنگ خودم هستم و بس
* امیر امیری *