هر روزمان شده دلتنگی
دلتنگ دوست
دلتنگ یار
دلتنگ دیدار
و حتی
دلتنگ هوا و باد
اما گاهی فراموشمان می شود که
چه بی وفا شده ایم
در میان اینهمه دلتنگی
کاش روزی برسد که
دلمان برای خوب بودن خودمان هم تنگ می شد
و دلتنگ خودمان شویم
و من اکنون
دلتنگ خودم هستم و بس
* امیر امیری *
دلتنگی را دوست دارم
آنگاه، که دلتنگ تو باشم و
هوایم، هوای تو باشد
* امیر امیری *
گاهی دلم شعر عاشقانه میخواهد
دستانت را به من بسپار
* امیر امیری *
سکوت را دوست می دارند
چرا که مرحم درد است
و اما من
فریاد را دوست می دارم
برایم مرحم درد است
ولی افسوس و صد افسوس
که دردهایم فراوان گشته اند و من
صدایم خفته گردیده
* امیر امیری *
گاهی دنیا با تمام عظمتش
برایم تنگ میشود
آنگاه که دلتنگم
* امیر امیری *
شادی هایمان که هیچ
یادت باشد
که اگر میان تمام دردهای دنیا هم که باشیم
فقط من هستم و تو
فقط من و تو
* امیر امیری *
روزهاست که...
شادم، اما نه آنگونه که باید
خندانم... ازته دل ؛ اما نه آنگونه که خود بخواهم
دوست میدارم، بیش از هر زمان
اما
فریاد می خواهم، بیش از گذشته
و دلیلش بماند میان من و خدای من
اغراق نخواهد بود که اگر بگویم
خسته ام
بیش از همیشه و بیش از هر زمان دیگری
* امیر امیری *
و این روزها
و حتی شبها
جای تمام دردهایم درد میکند
* امیر امیری *
گاهی وقتها دلم چنان می گیرد
که تمام عاشقانه های دنیا هم
برایم کم است
* امیر امیری *
و اما امروز
باخره بعد 3 روز
بیش از 580 مطلب از وبلاگ پاک شد