آنچه که تکرار می شود، نه علت؛ بلکه بهانه ای ست برای نخواستن
و بهانه ها فریبند و دروغ
اگر کمی واقع بین باشیم، میبینیم که همه چیز فقط و فقط به اولویت ها بر می گردد.
و اولویت، براساس علاقه قلبی ست و تعیین کننده برنامه های زندگی
برنامه ای برای خواستن و نخواستن، برنامه ای برای دوری و نزدیکی،
و برنامه ای برای داشتن و نداشتن و شاید ... دوست داشتن و نداشتن
و اما بهانه ها !
و بهانه ها صرفاً جوابی هستند برای گذرکردن و گذشتن!
گذر کردن از انسانهای کم اهمیت و گذشتن از تمام کارها و مسائل پیش پا افتاده
بگذار صادق باشم..!! این ما هستیم که بهانه را می سازیم، برای توجیح کردن نبودن ها و نخواستن هایمان، در مقابل انسانهایی که کمترین اهمیتی برایمان ندارند
من، تو، او.... و هر کس دیگر.... بهانه ای می سازیم برای دَک کردن آدمهای بی اولویت.
کاش یادمان بماند که:
بهـانـه ها دروغ اند و فریب!!
ایمان دارم که هـر که بخـواهـــد می تـوانــد...
(امیر امیری)
گله ای نیست اگر از من و دل بی خبری
من خودم وقت مدیدی ست ز خود بی خبرم
(امیر امیری)
شده گاهی ز خودت سیر شوی
شده آهی بکشی بغض کنی پیر شوی؟!
چرا هر باد ی از هر جا می وزد
بنیان ما را می کَنَد؟
شب است و ساحلش آرام و خلوت بود
ولی در بطن این دریا
چه طوفانهای سهمگینی
بسوی ساحلش نیز چنگ میزد،
زدم بر سیم آخر من
پریدم در میان این دریا
بی یار و بی یاور، تک و تنها
زدم من در میان این دریا
که شاید اندکی آرام گیرم من،
ولی افسوس و صد افسوس
چقدر من خوش خیال بودم
که فکر کردم
ز یورش سوی این دریا
گناهم پاک می گردد
تنم آسوده می گردد!!
چه ساعتها هدر دادم
میان آب این دریا
ولی افسوس
که بازهم خوش خیال بودم من؛
هنوز هم این تنم
بوی گناهش را می کند فریاد!!
با تنی تبدار و پُر غصه
بسوی ساحل آرام،گام برداشتم من
که شاید جای دیگر، وقت دیگر
گناهم پاک گردد
دلم آرام گیرد
(امیر امیری)