مینوسم دختر، بخوانید عشق
موضوع: نامه ای دگر به دخترکانم
به مناسبت روز دختر
نفس های پدر، سلام
امروز روز دختر است
و برای من مثل هر روز دگر، روز شماست
مثل تمام روزهای بهار و تابستان
و حتی پاییز و زمستان
بدانید که
برای من پدر، هر روز، روز شماست
و
برای من عاشق، هر روز، روز عشق ورزیدن به شماست
و من امروز هم مثل روزهای دگر، عاشق شما هستم و بس
دخترکانم
هرچند که امروز عید است
اما
برای من پدر
روزش مهم نیست
عنوانش مهم نیست
من برای عشق ورزیدن به شما، نه زمان را میشناسم و نه مکان را
تنها مهم، وجود پاک شماست
وجودی پر از عشق
وجودی پر از برکت
عزیزکانم
من هم مانند هر پدری، در لحظه لحظه زندگیم عاشقانه ترین نگاه و کلامم را تقدیم شما کرده ام و خواهم کرد
چراکه میدانم، شما گواه نگاه ویژه خداوند بزرگید به من پدر
روزتان مبارک دخترکان من
و همچنین
روز دختر بر دختران ایران زمین مبارک
پ.نوشت:
دخترکانم
شاید سالی دگر
روزی دگر
و حتی لحظه ای دگر
من کنارتان نباشم،
اما با تمام وجود امید آن دارم که تا آن روز توانسته باشم راه انسانیت و خوب بودن را به شما نشان دهم
اگر چه امروز عید است و شما سرشارید از شادی
اما بخدا قسم اگر انسانیت را بلد شدید، هر روزتان عید خواهد بود و شادی
___________
از سری یادداشت های من
دوازدهم / تیرماه / نود و هشت
امیر امیری
راست گفته اند بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین
و من، نشستیم و دیدم!
و چه زود هم گذشت این سالهای عمر
گویی همین دیروز بود
بی هیچ دلیل و هدفی صفحه ای ساختم مجازی و خلوتگه دل نامیدمش
نمیدانم چه شد که این نام را برایت برگزیدم، نمیدانم
اما امروز
14 سال از بودنت گذشت
و حال گویی تو فرزندی هستی نوجوان
در طول این سالها گاهی آمدم و گاهی نیامدم
گاهی به یادت بودم و گاهی فارغ از یادت
اما همیشه نگران نبودنت بودم، چرا که تمام احساسات خوب و بدم را در تو جای داده ام و میدانم که تو تکه ای از منی
تکه ای از احساسات من
و اما حالا..
دیگر جا افتاده شده ام و شاید هم کمی پیر
اما تو همانطور جوان مانده ای
فقط احساسات من است که از اوج قلیان جوانی به اینجا رسیده است
و تو همچنان جوان هستی و رعنا
14 سال زمان کمی نیست دوست من
هرچند که دوستانی دارم قدیمی تر،اما تو همیشه آماده بودی برای شنیدن،برای نوشتن و حتی برای...
و امروز روز تولد توست
مرا ببخش که تولدت دیگر مانند گذشته نیست
سالها پیش وقتی جوان بودم برای تولدت این صفحه را پر می کردم از عکس ها و استیکرهای صد رنگ
اما اکنون به جمله ای اکتفا می کنم
تولدت مبارک خلوتگه دل من
تولدت مبارک رفیق مجازی من
و شاید سالها بعد به جمله ای کوتاهتر
هر چه هست تولد تو ، تولد من است ،تولد احساسات من است
پس تولدمان مبارک
موضوع: نامه ای به دخترم
دختر عزیزم
روح زنان لطیف است و پاک
اما دنیای امروزمان دنیای دروغ است و تزویر
برای شناخت آدمها و دنیا عجول نباش، چرا که روزی فرا خواهد رسید که حسرت دوران کودکی را خواهی خورد .
اینروزها دنیایمان آنقدر نامراد شده که نیازی به شناخت دنیا و مردمانش نیست
به وقتش همه خودشان را به تو نمایان خواهند کرد.
اما تو سعی کن پیش از هرچیز خودت را بشناسی و شیوه و طریق انسانیت را بلد شوی
دخترکم
یادت باشد که مردم هیچگاه و در هیچ موضوعی "چه خوب و چه بد"سکوت نخواهند کرد،
هیچگاه.
مردم همیشه حرفی برای گفتن دارند
و کلامی برای مواخذه و تمسخر دیگران.
هرگاه مانندشان نبودی براحتی میتوانی در چشمانشان، نگاههای غضب آلودشان را ببینی، که پر از اتهام است و افترا و کینه.
بدان که جز خدای مهریان کسی قاضی نیست اما این مردم عادت کرده اند به قضاوت،
و گاها قضاوتهایی از قبل آماده
آنها آماده اند برای دیدن و شنیدن تو و صد البته برای قضاوت کردن تو.... آماده اند،
اما به شیوه خودشان، و آنطور که خود می خواهند؛
معیار سنجش این عده نه کلام خدا است و نه آیین و مذهب، معیار آنها توهمات واهی و حسادتهایشان است و دیگر هیچ.
تنها کافیست دمی شاد باشی و صدای خنده های مستانه ات را بشنوند
آنگاه همه همتشان را به کار می گیرند تا تو را بیازارند و زخمت بزنند و روزگارت را تلخ کنند
اما تو شاد باش
همیشه و هر لحظه
و با تمام وجود.
بزرگتر که شدی میفهمی اگر انسان بدی در کنارت باشد آنگاه معنی زندگی،روابط و دوستی ها میشود
همین آزردنها
همین زخم زدن ها
و از همه بدتر
همین قضاوتکردن ها
اما
هیچگاه فراموش نکن
گاهی ما هم می شویم مردم
و گاهی یادمان میرود که،
نباید قضاوت کرد،
نباید زخم زد
و نباید بد بود
یادمان میرود،به همین راحتی
در تمام زندگیت وامدار هیچکس نباش
هیچ کس
همیشه آزاد باش و رها
آزاد
آزاد
آزاد
دخترکانم
همه مردمان بد نیستند، خوب ها هم فراوانند
اما من از بدان سخن گفتم تا بدانی لازم است
انسان باشی و انسان بمانی
و در انتها بدان که
مهم نیست مردم چه می گویند
تو خودتباش
یک انسان
یک انسان پر محبت نیکوصفت
پ.نوشت:
و اگر بد شدی
شاید قصور من بوده و خود بد بوده ام که چنین شد روزگار
____________________________
از سری یادداشت های من
نوزده / خرداد / نود و هشت
(امیر امیری )
_____________________________
چه بد شده ایم این روزها
این روزها که می گویم، خودش زمان زیادی ست
از همان زمان که انسانیت جای خود را به یک زندگی کثیف داد،
از همان زمان که قبیح ترین رفتارها برایمان آرامش بخش شد،
از همان زمان که دزدی کردیم و خود را گول زدیم که حقم را گرفتم
از همان زمان که دروغ گفتیم و دلیل آوردیم که حقش بود .
بد شده ایم،
بخدا که بد شده ایم
با قد کوتاهمان بلندای زندگی دیگران را ورق میزنیم تا شاید در جایی، در زمانی، به گافی برسیم،
و گاهی مهم نیست گافی باشد یا نباشد،
فقط کافی ست دهانمان باز شود به گفتن،
پس می گوییم، هر آنچه را که در ذهن کثیف خود پرورانده ایم.
اما گویی یادمان رفته که هنوز هم هستند افرادی کوتاه قد مانند خودمان
یادمان رفته که ما هم پشت ویترین دیگرانیم
یادمان رفته که خودمان در منجلاب فساد فرو رفته ایم نه دیگران،
آری یادمان رفته
یادمان رفته که خود را ببینیم و بشنویم
یادمان رفته که هنوز هم هستند عده ای، که مجیز گوی ما نیستند
یادمان رفته که خوب ببینیم و خوب بشنویم
بشنویم که می گویند:
کافر همه را به کیش خود پندارد.
پی نوشت:
یادمان باشد که
خدا هست
و چوب خدا بی صداست
_______________________
از سری یادداشتهای من
دوازده / خرداد / نودوهشت
* امیر امیری *
_______________________
خداوندا
رمضان هم تمام شد
ماه میهمانی تو.
ما که سی روز روزه گرفتیم تا حال نیازمندان و فقرا را دریابیم، اما نشد که نشد
حواست نبود، ما امیدمان به سیری افطار بود و نیازمندانت بی امید
ناامید از اینکه حتی لقمه ای باشد برای زنده ماندن
حواست نبود که سفره های افطار ما رنگین بود و سفره نیازمندانت همچنان تهی.
فرقی نکرد،سفره هایشان تهی بود و صد البته هم تهی خواهد ماند
این ماه هم گذشت
حال ما ماندیم و سیاهه اعمالمان در نزد تو.
و اما فردا
عید است و مسلمانان مقرب درگاهت در فکر پاسخ به این سوال که
ناهار فردا چه باشد بهتر است؟
مرغ ؟ کباب؟ گوشت و برنج اعلاء ؟
کدام؟
اما ایکاش میدانستم که بندگان فقیرت در فکر آنند که فردا غذایشان چه باشد بهتر است!؟یا در فکر آنکه برای فردا،آیا غذایی برای زنده ماند هست یا نه!؟
خدایا
ما که حالشان را درک نکردیم،خودت درک کن
ما که کمک نکردیم،خودت کمک کن
ما که سیرشان نکردیم،خودت سیرشان کن
ما که باعث و بانی این فقر را کاری نکردیم،خودت نابودش کن
خدایا
ببخش که در این ماه هم مثل دیگر ماههای سال
هیچ غلطی نکردیم جز ادعا
پ.نوشت :
یادش بخیر که وقتی کوچیک بودم،حال و هوای ماه رمضان خیلی فرق داشت با الان.
( امیر امیری )
سالهاست که برای پهلوان شدن، دیگر نیازی به زور بازو نیست
در این زمانه پرآشوب
همین که ذهنت پاک باشد و انسان بمانی
می شوی رستم زمانه خودت
* امیر امیری *
چه بد شده ایم این روزها
این روزها که می گویم مدت زیادی ست
از همان زمان که انسانیت جای خود را به یک زندگی کثیف داد،
از همان زمان که قبیح ترین رفتارها برایمان آرامش بخش شد،
از همان زمان که دزدی کردیم و خود را گول زدیم که حق را گرفتم
از همان زمان که دروغ گفتیم و دلیل آوردیم که حقش بود.
بد شده ایم،
بخدا که بد شده ایم
با قد کوتاهمان بلندای زندگی دیگران را ورق میزنیم تا شاید در جایی، در زمانی، به گافی برسیم،
و گاهی مهم نیست گافی باشد یا نباشد،
فقط کافی ست دهانمان باز شود به گفتن،
پس می گوییم، هر آنچه را که در ذهن کثیف خود پرورانده ایم.
اما گویی یادمان رفته که هنوز هم هستند افرادی کوتاه قد مانند خودمان
یادمان رفته که ما هم پشت ویترین دیگرانیم
یادمان رفته که خودمان در منجلاب فساد فرو رفته ایم نه دیگران،
آری یادمان رفته
یادمان رفته که خود را ببینیم و بشنویم
یادمان رفته که هنوز هم هستند عده ای، که مجیز گوی ما نیستند
یادمان رفته که خوب ببینیم و خوب بشنویم
بشنویم که می گویند
کافر همه را به کیش خود پندارد.
* امیر امیری *
نه هر قصاب ماهر می کند پوست
نه هر نون و نمک خور می شود دوست
مرا چشم و دل و جان و جهان بود
همه عمرم به فال دیگران است
امیر امیری
عشق تو کجا و من دیوانه کجا
معشوق کجا و من بیگانه کجا
امیر امیری