درون دفتر شعرم
میان تک تک ابیات
بجا ماندم
که شاید تو سر راهت
نگاهی ، نیم گاهی
از سر شوق یا سر حسرت
هر از گاهی
مرا خوانی
که شاید عشق را
ازاین اشعار من خوانی
* امیر امیری *
مینویسم با عشق
برای تویی که سالهاست
تنها مخاطب خاص دلم هستی و بس
برای تویی که عاشقانه دوستت دارم
و برای تویی که بهترینی
مینویسم با عشق
تا شاید بدانی عشق من بی انتهاست
تا شاید بدانی همراهیم پایانی ندارد
مینویسم با عشق
تا بدانی دوست داشتنت در من
بی انتهاست
مینویسم با عشق
تا ثابت کنم عاشقانه ترین کلمات نیز قاصرند از وصف تو
تا ثابت کنم هر چه که باشد تمام دنیای من، تویی
مینویسم با عشق
تا بدانی تنها مالک قلب پر تپشم تویی و بس
مینویسم با عشق
تا بدانی تا چه اندازه دوستت دارم
همسر زیبای من
* امیر امیری *
«دوستت دارم»
در زبان مردان شکلهای مختلفی دارد
بعضیها با یک شاخه گل!
بعضیها با یک چشمک در یک مهمانی شلوغ!
برخی با بوسهای آتشین در نیمههای شب!
عدهای با سرودن شعر و نوشته ای در وصف معشوق خویش
و عدهای هم با شوخی های خاص خود
و هر یک سبک خاص دوستت دارم گفتن را دارند
و تمام اینها حکایت از یک چیز دارد
دوستت دارم
مهربانم ؛
تاوان دوست داشتنت
هر چیزی باشد
بهایش را
با دلم خواهم داد؛
چراکه عاشقانه دوستت دارم
* امیر امیری *
چه بی تفــــــــاوت
زندگــــــــی می کنند
آدمــــهــــــــا ...
بی آنــــــــکه بداننـــــــد
در گوشـــــــه ای از دنیــــــــــا
تمــــــــام دنیـــــــــای کسی
شـده انــــــــد !!
برای گفتن دوستت دارم
نه به خورشید نیاز است نه به ماه
نه به باران نم نم
نه به نسیم بهار
و نه به خش خش برگهای پاییزی
و نه حتی به برف و بوران
همینکه تو باشی،
و من..
میتوانم اول هر صبح دوستت داشته باشم
کفایت میکند
مدتهاست که حال عجیبی دارم
خوب یا بدش را نمیدانم
اما حالم بس عجیب است
چنان عجیب که خودم هم حیرانش گشته ام
انگار دلم از وجودم پر می کشد
گاهی شاد و گاهی غمگین
گاهی آرام و گاهی سرکش
انگار نه انگار که این حالم از آن من است
و انگار نه انگار که من مالکم و صاحب
انگار نه انگار که ....
دیگر واژگان شعر هم برایم غریبه اند
گویی دیگر شعرهایم نیز به غروب کرده اند
تا شاید طلوعی دیگر
* امیر امیری *
تا که خلوت میکنم با خود؛ صدایم میکنند!
بعد ؛ از دنیای خود کم کم جدایم می کنند!
«گوشه گیری» انتخابی شخصی و خودخواسته ست
پس چه اصراری به ترک انزوایم می کنند!
مثل آتشهای تفریحم که بعد از سوختن
اغلبِ مردم به حال خود رهایم می کنند!
«ای بمیری! لعنتی! کُشتی مرا با شعرهات»
مردم این شهر اینگونه دعایم میکنند!!!
احتمالاً نسبتی نزدیک دارم با «خدا»
مردم اغلب وقت تنهایی صدایم میکنند !
مثل خودکاری که روی پیشخوان بانک هاست
با غل و زنجیر پایم جابجایم میکنند
( ارسالی یک دوست )
مرا هزار امید است و
هر هــزار تویــی
( امیر امیری )
امروز میخواهم کلامی بگویم
کلامی ساده و بی آلایش
کلامی از ته دل
گفتنی که با فریاد
پس
دوستت دارم تا ...
آری دوستت دارم
آنهم با تمام وجودم
نوشتم ^ تا ^ ، تا بدانی هنوز هم ادامه دارد
تو را نمیدانم ،
اما اگر به من باشد باقیش را با عشق مینویسم
تا ابد
تا مرگ
تا پایان
اما باقیش با تو
پس همچنان بعد از دوستت دارم نقطه ای نمیگذارم
تا بدانی دوست داشتنم پایانی ندارد
بدون نقطه ای ، سر خط
پس دوستت دارم تا...
* امیر امیری *