سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خلـــوتگـــه دل
 
 RSS |خانه |ارتباط با امیر امیری| درباره امیر امیری|پارسی بلاگ
»» رمضان

 

خداوندا
رمضان هم تمام شد
ماه میهمانی تو.
ما که سی روز روزه گرفتیم تا حال نیازمندان و فقرا را دریابیم، اما نشد که نشد
حواست نبود، ما امیدمان به سیری افطار بود و نیازمندانت بی امید
ناامید از اینکه حتی لقمه ای باشد برای زنده ماندن
حواست نبود که سفره های افطار ما رنگین بود و سفره نیازمندانت همچنان تهی.
فرقی نکرد،سفره هایشان تهی بود و صد البته هم تهی خواهد ماند
این ماه هم گذشت
حال ما ماندیم و سیاهه اعمالمان در نزد تو.
و اما فردا
عید است و مسلمانان مقرب درگاهت در فکر پاسخ به این سوال که
ناهار فردا چه باشد بهتر است؟

مرغ ؟ کباب؟  گوشت و برنج اعلاء ؟
کدام؟

اما ایکاش میدانستم که بندگان فقیرت در فکر آنند که فردا غذایشان چه باشد بهتر است!؟یا در فکر آنکه برای فردا،آیا غذایی برای زنده ماند هست یا نه!؟

 خدایا
ما که حالشان را درک نکردیم،خودت درک کن
ما که کمک نکردیم،خودت کمک کن
ما که سیرشان نکردیم،خودت سیرشان کن
ما که باعث و بانی این فقر را کاری نکردیم،خودت نابودش کن

خدایا
ببخش که در این ماه هم مثل دیگر ماههای سال
هیچ غلطی نکردیم جز ادعا

پ.نوشت :
یادش بخیر که وقتی کوچیک بودم،حال و هوای ماه رمضان خیلی فرق داشت با الان.


( امیر امیری )



 

 



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( یکشنبه 98/3/19 :: ساعت 8:11 صبح )
»» پهلوان


سالهاست که برای پهلوان شدن، دیگر نیازی به زور بازو نیست

در این زمانه پرآشوب

همین که ذهنت پاک باشد و انسان بمانی

می شوی رستم زمانه خودت

 

* امیر امیری *



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( پنج شنبه 98/3/16 :: ساعت 1:0 صبح )
»» این روزها

چه بد شده ایم این روزها

این روزها که می گویم مدت زیادی ست

از همان زمان که انسانیت جای خود را به یک زندگی کثیف داد،

از همان زمان که قبیح ترین رفتارها برایمان آرامش بخش شد،

از همان زمان که دزدی کردیم و خود را گول زدیم که حق را گرفتم

از همان زمان که دروغ گفتیم و دلیل آوردیم که حقش بود.

بد شده ایم،

بخدا که بد شده ایم

با قد کوتاهمان بلندای زندگی دیگران را ورق میزنیم تا شاید در جایی، در زمانی، به گافی برسیم،

و گاهی مهم نیست گافی باشد یا نباشد،

فقط کافی ست دهانمان باز شود به گفتن،

پس می گوییم، هر آنچه را که در ذهن کثیف خود پرورانده ایم.

اما گویی یادمان رفته که هنوز هم هستند افرادی کوتاه قد مانند خودمان

یادمان رفته که ما هم پشت ویترین دیگرانیم

یادمان رفته که خودمان در منجلاب فساد فرو رفته ایم نه دیگران،

آری یادمان رفته

یادمان رفته که خود را ببینیم و بشنویم

یادمان رفته که هنوز هم هستند عده ای، که مجیز گوی ما نیستند

یادمان رفته که خوب ببینیم و خوب بشنویم

بشنویم که می گویند

کافر همه را به کیش خود پندارد.

 

* امیر امیری *



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( دوشنبه 98/3/13 :: ساعت 1:0 صبح )
»» دوست

 

نه هر قصاب ماهر می کند پوست

نه هر نون و نمک خور می شود دوست



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( شنبه 98/3/11 :: ساعت 12:2 عصر )
»» فال


مرا چشم و دل و جان و جهان بود

همه عمرم به فال دیگران است


امیر امیری



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( یکشنبه 98/3/5 :: ساعت 8:27 صبح )
»» عشق و معشوق

 

 

 

عشق تو کجا و من دیوانه کجا

معشوق کجا و من بیگانه کجا

 

امیر امیری

 



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( جمعه 98/3/3 :: ساعت 1:0 صبح )
»» درد و فریاد

 

 

سکوت گوشی را کـــر نخواهد کرد

 درد را فــریـــــاد باید کرد

 

طاها مقدم

 




کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 98/3/1 :: ساعت 11:52 صبح )
»» گردش روزگار



اینروزها هر که را می بینم در شکایت است

کاش میدانستم

که گردش روزگار به کام کیست!



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 98/2/18 :: ساعت 7:30 صبح )
»» ملیجک

 

این حال و روز من و شماست
بخوانید
.
.

بعد از یکسال و نیم تردد در یک محیط کاملا فرهنگی و دیدن هر باره مدیر پرطمطراق این مهدعلم و دانش، برایم جالب بود که افرادی که هر روزه و هر لحظه در کنار او قرار دارند دقیقا شغلشان چیست!
با اینکه به دفعات برای دقایقی به اتاق مدیر رفته بودم دیدن مداوم آن عده، بالاخص جوانی ، برایم تعجب برانگیز بود و نوعی دغدعه ذهنی را برایم ایجاد کرده بود.

و اما امروز
دغدغه و آتش اشتیاقم خاموش شد و ... امروز دقایقی را با مدیر گذراندم و در تمام این دقایق این جوان، تنها خیره به مدیر بود و بس
و هر از گاهی برای خوشایند مدیر، کلماتی میگفت و هر دو می خندیدند
(و عجب نگاه عاشقانه ای بود میان آن دو مرد)
.
آنوقت بود که فهمیدم هنوز هم هستند ملیجک ها و سوگلی ها.
{پی نوشت را بخوانید}
.
.
فکر میکردم وقت آن رسیده تا دوران ملیجک ها وسوگلی ها به سر برسد.
راستی
چه بد است که عده ای از پول بیت المال حقوق می گیرند و پاداش، تنها برای همین نگاه کردن ها و همین شوخی ها و همین ملیجک بازی ها.


اخطار:

امروز برای دومین بار فهمیدم که احترام به این افراد، احترام به مدیر است و ذات مقدس ریاست./

اولین بار که فهمیدم پست سوگلی ها را نوشتم

و دومین بارش
این پست

چراکه
من امروز بعد از کلام ملیجک(سوگلی) وقتیکه او را در میان فاضلاب غوطه ور کردم به مذاق مدیر خوش نیامد و مدیر هم مانند او مغموم شد و دلگیر
اما من شاد شدم و آرام و به قول دوستان پرشور در افق محو گشتم.

نمیدانم..شاید ایراد از من است،
چه کنم در این خصوص هیچگاه نخواهم فهمید.

متنفرم از این افراد،
چه مدیر
چه ملیجک
و چه سوگلی
.
.
??کاش میدانستم کمبود از کیست؟
رئیس یا مرئوس؟
.
.
پ.نوشت اول:
دو بار دیدم و هر دوبار هم در محیط های فرهنگی که باید فرهنگ را بسازند....
شاید هم این رسم احیای ملیجک هاست تا بیشتر خوششان بیاید و روزگار بیشتر به کامشان باشد
.
پ.نوشت دوم:
راستی

ملیجک ها و سوگلی های شما کجاست؟

نکته:
برای خواندن پست سوگلی ها به پست قبل مراجعه کنید.
________________________________

از سری روزمرگی های من

یکم / دی / هزاروسیصد و نود وهفت

 

امیر امیری

 

______________________________________

 



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 97/10/19 :: ساعت 7:0 صبح )
»» سوگلی ها


این روزها حالم خراب است، و شاید بهتر است بگویم حالمان خراب است، و من کمی بیشتر

پس از حال خراب خودم می نویسم

حالم خراب است از دیدن و لمس وجود نورچشمی ها و سوگلی ها (زن و مرد ) در سیستم اداری یک محیط فرهنگی.
افرادی کم مصرف، کم حضور ولی به شدت مورد توجه مدیران متملق پرور
اینان کسانی نیستند جز بله قربان گویانانی جیره خوار


هرچند که باید در طول این سالها به این موضوع عادت کرده باشم، اما خوشبختانه نه...
نه وقتی که به چشم میبینم که ارزش کارهای و اداری و شخصیتی ، عمده ای کاربلد از همکارانم(بجز خودم) فدای ناز و کرشمه و تصدق گفتن ها و تصدیق های یک عده خاص می شود تنها برای گرفتن ساعتی اضافه کار بیشتر و چشم پوشی از عدم حضورشان

ظاهرا که این روزها این روش کار مرسومتر و آسانتر است

پس چرا ما نمیتوانیم اینچنین باشیم؟

در طول این سالها، از نزدیک این موضوع را لمس کرده ام که وقتی این مقربان درگاه به عیش و نوش و کرامات بازی مشغولند، هستند افرادی که جورکش اونها باشند، جور آنها را می کشند و بیگاری می کنند تا مبادا ارباب رجوعی کلامی گوید و وجدانشان به درد آید

اما نحوه کارد کرد این جورکشان از نگاه یک مدیر یعنی:
چراغ سبز تو برای انجام کارهای بیشتر،
کارهایی بی مزد و منت، و نیز انجام کار این مقربان ریاست سوگلی پرور

اما.... یادمان باشد،
جایی باید ایستاد

ایستادن؛ برای درجا ماندن و تفکر کردن
ایستادن؛ برای سکوت، سکوتی کامل و مطلق
و سپس نگاهی به پشت سر،
تا ببینی که در طول اینهمه سال کار کردن چه به دست اورده ای و چه از دست داده ای؟
شاید کسب احترام و شناخته شدنت به عنوان یک نیروی کار خوب (شاید و شاید)


و در عوض
_
کسب بیماری های مختلف و دردهای دیر درمان
و صد البته اعصابی متشنج از دست این...
ولی

در مقابل تو ، سوگلی ها و نورچشمی ها همیشه مورد احترامند ، شاد و سروحال (که باز هم خدا را شکر )... شادند چون به شدت مورد توجه و محبتند و از همه نظر به خوبی تامین شده اند و میشوند و خواهند شد
و این رسم چندین و چند ساله عده ای از مدیران است.

یادت باشد که اگر هیچ کسب نکرده ای
حال باید ایستاد، برای مقابله و مطالبه گری و عدالت خواهی


راستی؛
من
* ایست کردم

* نگاهکردم
* فکرکردم
 و صد البته تغییرکردم

و حال من مانده ام و دنیایی تغییر

_________________________________
پ.نوشت اول:
امروز بجز من، عده ای دیگر هم تغییر کردند
و بدا به حال این سیستم متملق پرور که نمیدانم عاقبتش چه خواهد شد.

پ.نوشت دوم:
هر کس بدنبال چیزی است که ندارد
یکی به دنبال احترام
دیگری به دنبال توجه
و دیگری به دنبال شنیدن سخنان تملق آمیز

و اما من

من بدنبال عدالت

که میدانم نیست و نخواهد هم آمد

ولی دلم میسوزد برای این سیستم بیمار

_________________________________

از سری روزمرگی های

بیست و دوم / مهر / نود و هفت

 

امیر امیری

 

__________________________________



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( دوشنبه 97/10/17 :: ساعت 7:0 صبح )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت امیر

نیاز آدمها
پول نان
گر بدی گفت....
دروغ
بگذار و بگذر
خنده
خیال
خوبی..!
چند شنبه ها
توبه
[عناوین آرشیوشده]

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر