تیر ماه هم در حال گذره
این ماه هم مثل بقیه ماههای سال مثل برق باد گذشت
امروز 28/4/90.......اینروزها اونقدر درگیر بودم که نفهمیدم امسال ششمین سالیه که این وبلاگ در کنار منه و توی خط خطش پـــر شده از حرفای دل من
گاهی وقتی خوب فکر میکنم میبینم که این وبلاگ یکی از مهمترین چیزهای زندگی منه و شاید صبورترین
هروقت شاد بودم سراغش نیومدم اما هروقت که دلم میگرفت درجا یادش میوفتادمو حرفایی رو که باید توش مینوشتم توی ذهن خودم بالا و پائین میکردم
6 سال...زمان کمی نیست
کاش می تونستم بنویسم؛ با خیالی راحت، آرام و بی دغدغه
اما چه کنم.....چه کنم که هر چیزی رو نمیشه بر زبون آورد و نوشت
شاید اینم خودش یه آرزو باشه
با رفیقان از ازل دست رفاقت داده ایم
در وفای ما مکن شک، گرچه دورافتاده ایم
ای کاش معیار سنجش عشق و علاقه ما انسانها،
چیزی نبود جز خلوص دل و صداقت قلب.
(امیر امیری)
تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را در دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
من اندیشه کنان، غرق این پندارم
که چرا
حمید مصدق
تقدیم به تویی که سرابی بیش نیستی و برایت پشیزی ارزش برایت قائل نیستم
تقدیم به تویی که تنها نام ایرانی را یدک می کشی و مرا از ایرانی بودن خویش شرمسار ساخته ای
تقدیم به تویی که برایت نامی زیباتر از احمــق برنگزیدم
و اینک جواب آنچه که تو گفته بودی:
من صدایی رساتر را می شنوم که شما نمی شنوید.
من صدای فریاد کودکانی را می شنوم که شبها سری گرسنه بر بالین میگذارند آنگاه که تو و امثال تو در فکر کمک به مردم لبنان و غزه اید،
من صدای شکستن مردانی را می شنوم که نتوانسته اند خواسته های اولیه خانواده خویش را فراهم نمایند و از درون شکسته اند همانگاه که تو و هم کیشانت در توهم و خیالید؛
توهمی به اسم انسان دوستی!!!
آری گوش من کر است و اگر هم کرنباشد ادای کر بودن را در می آورم همانگونه که شما کور نیستید و فجایع ایران را می بینید و خود را به نابینایی میزنید تا مبادا مجبور به کمک گردید و از اسم و رسم کمک به غزه و لبنان و یمن و صدهااااا جای دیگر دور بمانید.
من از شماهایی که اینگونه انساندوستانه به کسانی غیر ایرانی کمک می کنید متنفرم و هیچگاه هم تنفر خویش را پنهان نکرده ام همانند شماهایی که ماسک مهربانی و شفقت بر صورت خویش زده اید.از شماها متنفرم
* امیر امیری*
کاش هیچگاه بزرگ نمیشدم
تا تنها غمم شکستن یک شیشه در بازی کودکانه بود
و ترس دعوای پدر
کاش .....
(امیر امیری)
خداوندا
پر از حس بدم امشب
پر از بی تابیم امشب
پر از دلتنگیم امشب
چرا اینگونه ام امشب؟؟؟
نمیدانم....نمیدانم
* امیر امیری *
خداوندا
دلم امروز پر از درد است
زدند خنجر به قلب من
شکستند بندگانت قلب و روحم را
دلم امروز پر از فریاد تنهائیست
رهایم کن
که شاید غرق شوم در بستر غم های بی دردم
دلم امروز پر از درد است و تنهایی
* امیر امیری*
فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد
دنیا پر از صدای پای حرکات مردمی است که
در حالیکه تو را می بوسند،
طناب دار تو را می بافند