اینروزها پر شده ام از دلتنگی
دلتنگی هایی از انواع گوناگون، گویی کلکسیونی در راه است و این دلتنگی ها مداوم
خسته ام ، خسته
میفهمی....خسته ام
رنجیده شده ام
و مرا وادار کده اند تا با این زخم دلم محرم شوم
با او میگویم و میشنوم، اما فریاد نمیکنم تا مبادا کسی بشنود
چرا ما انسانها اینگونه ایم؟؟
رنجیده میشویم ، میرنجانیم
دلتنگ میشویم ، میرنجانیم
و بی حوصله هم که میشویم ،بازهم میرنجانیم
اما این نیست رسم میان من و تـــو
خسته ام ، خسته
نه از تو، از آنچه که پیش آمده
از این موضوعات صدمن یه غاز
از این سردرگمی های پیوسته
و از این ناواردی راه و رسم
(امیر امیری )