من امروز عشق را دیدم که به من خندید و رفت
من امروز کلام عشق را خواندم، پر بود از گلایه های پر مهر
من امروز مرگ را دیدم، آرام بود و بی صدا
من امروز مردی را دیدم که برای ریالی پول، چگونه حرف های مزخرف میزد
من امروز دختری را دیدم که غرق بود در غروری کاذب
من امروز زنی را دیدم که برای فروش اندام خود فتانگی میکرد
من امروز مردانی رادیدم که خریدار زنی بودند که غرق بود در رنگ و لعاب و عاری بود از لباس
من امروز کودکانی را دیدم که گرسنه بودند و مادرشان سیرشان می کرد با قصه هزار و یک شب
من امروز خستگی مردی را دیدم از زندگی، که دل شکسته بود و غمگین و افسرده
من امروز پسرکی را دیدم که در انتظار مرگ بود و در خلوت خود اشک میریخت
من امروز انگشتانی را دیدم که بدون هرگونه تفکرحکاکی می کردند کلماتی را که دل می گفت
و من امروز آرزو کردیم که ایکاش میشد چشمان خویش را بست
کاش
کاش
( امیر امیری )