رفت...بی هیچ کلامی و حرفی
گرچه به ظاهر این جدایی موقتی بود
اما مرد به خوبی مبدونست که این جدایی پایانی نداره و موندگاره
اما چاره ای نداشت جز قبول این درخواست
چون مدتها بود که فهمیده بود بودنش کمکی به حل مشکلات نمیکنه؛پس شاید حالا نبودنش باعث بشه تا زن رنگ آرامش رو ببینه
وقتی قبول کرد بخوبی می تونست سبک شدن شونه های زن رو احساس کنه
شونه هایی که بالاخره بعد از سالها درد و رنج حالا دیگه آزاد بودن و رها
و مرد برای این جدایی حرفی نداشت جز سکوت و سکوت و سکوت
و سکوتی که در پشت اون هزاران فریاد نهفته بود
( امیر امیری )