دیروز با تمام وجود خویش شرمنده شدم
آری من به جای تمامی آنانی که ادعای دلتمردی این مملکت را دارند شرمنده گشته و عرق شرم ریختم و در اوج شرمندگی بر آرمانها و آرزوهای تعدادی از مردم خندیدم!!
سالها از جنگ گذشته ولی هنوز هم این مسئولین پرادعای مملکت ایران، نه تنها هیچگاه سعی بر آبادانی نقاط جنگ زده نداشته اند بلکه گاه و بیگاه نیز با طرح های عجیب و غریب خویش تیشه بر ریشه این آبادانی ها زده و تنها شعار داده اند و عمل نکرده اند؛ و این بنده حقیر گواهی بر حرفهای خویش ندارم جز وضعیت شهرهایی مانند آبادان و خرمشهر که هنوز هم ویرانه ای بیش نیستند.
چه گویم که نگفتنم بهتر است چرا که به عقیده من دیروز را می توان یکی از شرمسارترین روزهای تاریخ ایران نامید، زیرا در طی سالهایی که از جنگ گذشته متاسفانه دیروز در عملی احمق گونه غـــــزه را نماد مقاومت معرفی نمودند و برای وضعیتش مرثیه سرایی کردند، در حالیکه آنان فراموش کرده اند که در مملکت ما پر است از مردمانی که بدون حتی بدون مرثیه هم می توان به حال آنان گریست و دیگر نیازی به گریستن به حال اجانب نیست.
وحال سئوال من از آن ابلهانی که با وقاحت هرچه تمامتر چنین عمل گستاخانه ای را انجام داده اند این است که مگر نه اینکه در طی سالهای جنگ بیشترین خرابی ازآن آبادان و خرمشهر شد؟ مگر نه اینکه بسیاری از مردم ساکن این دو شهر در روزهای اولیه آغاز جنگ کشته و مجروح شدند و مگر نه اینکه این شهرها مدتهای مدیدی در محاصره بودند و بسیاری از مردم با دستانی خالی با دشمن مقابله کردند! پس بر چه حسابی شما غزه را نماد مقاومت نامیدید؟آیا دایگی تا این حد؟آیا دادن آن همه پولهای مفت و بی حساب در قالب کمک به عراق و افغانستان و غزه کافی نیست که روزهایی از این مملکت را بنام آنان نامگذاری می کنند و عناوین مملکت را به نام آنان حک می کنند!
من که دیگر خسته شده ام از اینکه اینچنین اموال بیت المال به کسانی اختصاص پیدا میکند که هیچ نام و نشانی از ایرانی و ایرانیت ندارند.
من که دیگر خسته شده ام از اینکه هیچ گوش شنوایی برای شنیدن حرفها نیست و بازهم خهسته شده ام از اینکه ما برای دیگران دایه عزیزتر از مادر شده ایم و برای خودمان بدتر از شمر.
نمیدانم این چه حکمتی ست که این روزها همه حس انساندوستی دارند و برای کمک کردن به کشورهای دیگر بدنبال سبقت گرفتن از یکدیگرند!! هرچند که آنان این کمک را افتخار می دانند اما افتخار، کمک به ایران است و بس.
گویا این روزها دیگر ملاک انتخاب مدیران علاوه بر فعالیتهای بسیجی شان، کمک به لبنان و غزه هم هست و به همین دلیل است که مدیران کلان مملکت نه از بیت المال بلکه از جیب خودشان و از هزینه شخصی خودشان به آنان کمک می کنند و مفتخرند؛چراکه آنان و خانواده هایشان کم می خورند و بد می پوشند تا بلکه بتوانند به غزه و لبنان و دیگر متکدیان زبان باز کمک کنند و برای خود آخرتی نیک فراهم کنند و بازهم تاکید می کنم که آنان از هزینه شخصی خودشان کمک می کنند نه از پول مفت بیت المال.
کاش این مسئولین فهیم آبادان و خرمشهر را نماد مقاومت اعلام می کردند نه غـــزه؛چراکه که بعد از گذشت بیست سال از پایان جنگ هنوز هم مردم ساکن آبادن و خرمشهر مشغول مبارزه اند و مقاومت
آنان با بیکاری و فقر و خرابی شهرشان مقاومت می کنند و دم نمی زنند،آنان در مقابل عدم داشتن آب شرب سکوت کرده اند، چراکه دیگر سکوت برایشان امری شده است عادی؛هرچند که چاره ای جز این هم ندارند زیرا اگر فریاد هم بزنند هیچ گوشی برای شنیدنش نیست.
آنان در مقابل بی عدالتی مقاومت می کنند نه مبارزه.
و کلام آخر اینکه آنان ساکتند و خاموش تا شاید این سکوتشان که گویای هزاران حرف است و درد، مسئولین کلان مملکت را شرمسار کند و بجای رسیدگی به غزه،به آنان توجه بیشتری نشان دهند و بیش از این آزارشان ندهند
و من بازهم معتقدم که در ایران رسم بر این است که
چــراغـی که غـزه رواست به ایـران حـــرام است
(امیـر امیـری)