خلـــوتگـــه دل
 
 RSS |خانه |ارتباط با امیر امیری| درباره امیر امیری|پارسی بلاگ
»» رویای شیرینِ من

نیمه شب از خواب می پرم .
 تموم تنم عرق کرده .
 تختت سرد تر از همیشه و تنم داغ و تب داره .
 روی تخت دست می کشم ...
دنبال یه چیز شایدم یه نفر می گردم !
 هیچی نیست ... هیچ کسی هم نیست .
 سرفه می کنم ... بلند بلند
 می دونم کسی نیست که از خواب بپره .
 روی تخت می شینم .
 انگشتامو فرو می برم لابه لای موهام .
 فقط صدای نفس خس دار خودمو می شنوم .
 نفس نمی کشم شاید یه صدای دیگه
 مثه صدای نفسهای آروم یه نفر دیگه به گوشم بخوره و آرومم کنه
 ولی هیچ صدایی نیست
 سکوت توی گوشت سیلی می زنه
 دلــــــــــــم بـــــــــدجــــــــــوری مــــــــی گیـــــــــــره
 می خوام با یه نفر حرف بزنم
 لبامو از هم باز می کنم
 همه حرفام توی بغض گلوم گیر می کنه
 لبام رو می ذارم روی هم
 دوباره روی تخت دراز می کشم
 سعی می کنم بخوابم ... چشمامو روی هم فشار می دم
 
 احساس می کنم یهو یه دست گرم روی پیشونیمو لمس می کنه
 چشامو باز می کنم ...  باورم نمی شه اما
 خودشه  ...  اون خودشه
 با همون چشای نگران ... با همون چشای مرطوب
 می خوام لبامو باز کنم اما اون دستشو می ذاره روی لبام
 - تو باید استراحت کنی , خیلی تب داری
 می خوام با تموم وجودم داد بزنم که دلم واسش تنگ شده
 نمــــی تــــــــــونـــــــــــم .... نمــــی تــونـــــــــم
 یه حوله خیس می ذاره روی پیشونیم
 عرقای سرد تنمو خشک می کنه
 یه لحاف گرم میکشه روم
 آروم میشینه کنارم ... تنشو به تنم می چسبونه
 - چقدر تو داغی ...
 دستشو می ذاره روی سینه ام
 - سعی کن بخوابی
 و من چشامو می بندم
 از لای پلکای بسته ام قطره های گرم اشک می لغزه روی گونه هام
 می ترسم همه اینا یه خواب باشه
 با نوک انگشتای ظریفش قطره های اشکمو از روی گونه هام پاک می کنه
 - تو داری گریه می کنی ؟ ...
 می خوام لبامو باز کنم و داد بزنم :
 - آره.. گریه می کنم ... برای تو .. برای بی رحمیت ... برای رفتنت ...
برای تنهاییم ...
 ولی نمی تونم
 طعم شیرین و دوست داشتنی لبای اونو روی لبام حس می کنم

 با تموم وجودم حس می کنم
 می ترسم چشامو باز کنم
 ولی طاقت نمیارم
 چشامو باز می کنم ....
 هیچی نیست ...
 دورتا دورت دیوار ... فضای تاریک اتاق ... یه تخت خواب در هم و سرد ... و سکوت
 فقط یه عطر آشنا به مشامم می خوره
 شونه سمت چپم رو بو می کنم
 عطر خودشه ... آره اشتباه نکردم ... عطر خودشه
 اما هیچ اثری از اون نیست .
 و باز هم سکوت ... تنهایی ... رخوت و انتظار ...
 انتظار برای کسی که دیگه نیست
 


کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( شنبه 85/3/13 :: ساعت 4:0 عصر )
»» لیست کل یادداشت امیر

ماندم بر خیال
نیاز آدمها
پول نان
گر بدی گفت....
دروغ
بگذار و بگذر
خنده
خیال
خوبی..!
چند شنبه ها
توبه
[عناوین آرشیوشده]

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر