شما مردم، که بر ظلم تکیه کردید
شما هستید که کشور را فروختید!
نمی دانید که در این دنیای پر کینه و نیرنگ
پُر از پستی و نامردی، پر از جنگ
در این دنیای وانفسای پُر خون
سیاستها پر از لیلی و مجنون
هم بستید پیمان اُخُــوَت
همه از دست دادید آن مُروت
در آنجا ماده ها تصویب کردید
در آنجا جام خود لبریز کردید
به جایش قیمت بسیار دادید
به جایش پول بیت المال دادید
به جای آن همه جامهای پُـر مِــی
چرا از دست دادید آن همه پِـــی
چرا دست از ستم ها بر نداشتید؟
چرا فــریــاد آزادی ندادید؟
چرا از خون فرزندان گذشتید؟
چرا از مهربانی ها، عدالت ها گذشتید
نمی دانم چرا وقت ستم چابک سوارید
برای ظلم همه تان بی قرارید
ولی بازهم نمی دانم چه دردی ست
که سالهاست رخنه کرده، درد سردی ست
ولی آخر مگر آنان نبودید!
که شعر غیرت و مردی سرودید!
ولی اینک به مانند یه چوگان
که گوی سبقت و ظلم را ربودید
ولی بازهم بگــویم که بدانید
تا اگر خوابید، زِخواب خود بمانید
و با لالایی این اشعار بخوانید
بخوانید و بخوانید تا بدانید:
از آنچه که مـا نگـذشتیم، گــذشتیـد
از آنچه نبـایـد بگــذشتید، گــذشتیـد
* امیر امیری *