امروزحس بدی دارم،،،یه حس عجیب؛؛ کسلــم و بی حوصله....عصبی و تنـدخـــو....سردرگمم و پریشان.... وحسی تؤام با نگــرانـی و دلشـوره./
خودمم نمیدونم چرا؟
این حس گاهگاهی به سراغم میاد و بعد از کمی قلقلک دادنم برای مدتی بهم آزادی میده و بعد دوباره روز از نو و روزی از نو.../
گاهی فکر میکنم که ما آدمها بهتره یه گورستان برای خودمون داشته باشیم
گورستانی در قلب برای دفن کردن تعدادی از کلمات
تا کلامی که قراره از دل بیرون بیاد و باعث آزار کسی بشه؛؛در همون گورستان مدفون بشه...
کاش قبل از گفتن هر کلامی کمی به اون فکر کنیم
و کاش هیچوقت با کلاممون باعث آزار کسی نشیم؛؛
کلامی بیهوده گفتم
دلی را شکستم
کلامم ز دل بود
ولی بی هنر بود
هنر در کلام است
ز صرف و بیان است
منم ؛بی هنر مرد
منم ؛بی هنر یار
کلامم ز دل بود
ولیکن دلی را شکستم
نمیدانم امروز
چه حسی ست که دارم؟
چه حس غریبی ست
چه حس عجیبی ست
غریب است و گویا
عجیب است و پویا
زدلتنگی یار
دلی را شکستم
کلامم ز دل بود
ولی بی هنر بود
(( امیر امیری ))