کــابوس شبـانــه
یعنی چیزی که گاهی برای هر انسانی لازمه
مثل من
صدایی وحشتناکی بود
همش صدا بود و صدا
اونهم صداهایی که مو به تن آدم سیخ میکرد
اولش بیخیال بودم
اما کم کم وهم برم داشت
کم کم ترسیدم
تمام اتاق رو گشتم
اما هیچ منبعی برای این صدا وجود نداشت
میون این صدای غریب و وحشتناک فقط سکوت بود
سکوتی میون تاریکی شب
و این من بودم که در میون تاریکی شب و در این سکوت سنگین هدف این صدا بودم
انگار که همه کلمات اون مثل تیرهای آتشین بود که به قلبم میخورد
تموم تنم خیس عرق بود
باز هم گشتم
اما انگار که نه انگار
چون هیچ کسی اونجا نبود که بتونم بگم صاحب صداست
کمی نشستم و چشمامو بستم
اما ناگهان با ترس بیشتری اونها رو باز کردم
مثل برق زده ها از جا پریدم
چون این صدا از درون خودم بود
و این صدا من رو خطاب میکرد
اول کمی خوشحال شدم که کسی اونجا نیست و من تنهام
ولی تازه فهمیدم که کاش کسی اونجا بود تا میتونست کمکم کنه
تا میتونست کمی دلداریم بده
ولی متاسفانه کسی نبود
وقتی صدای وجدان آدمها در بیاد یعنی اینکه آدم گناهکاره
پس یعنی منهم گناهکارم
اما گناه و جرمم چی بود؟
برای گناه من دلیلی وجود نداشت جز صدای درون من
جز صدای ........
احساس خفگی کردم
انگار که کسی داره گلوم رو با تمام وجود و قدرتش فشار میده
دیگه نمیتونستم نفس بکشم
خدایا یعنی این کار همون صداست
یکهو با تمام قدرتم بلند شدم
در عین گیجی نفس نفس میزدم
چند لحظه گذشت
هنوز همه جا تاریک بود
سکوت بدی هم بود...اما سکوتش آرامش بخش بود نه آزار دهنده
اما دیگه خبری از اون صدا نبود
صدای درون من ساکت شده بود
اونقدر ساکت که من حتی صدای ضربان تند و بی وقفه قلب خودم رو می شنیدم
اونوقت بود که خوشحال شدم
خوشحال شدم که هنوز چیزی در درون من هست تا من رو صدا کنه
خوشحال شدم چونکه تونستم صدای درون خودم رو بشنوم
و این برام نویدبخش بود
نویدبخش اینکه خدا دوستم داره و به فکرمه
و این یعنی با خیال آسوده زندگی کردن
زندگی کن چون چیزی در درونت وجود داره که راهنمای توئه
و این یعنی ....