این روزها چیزی که حالم رو خراب کرده وجود نورچشمی ها و سوگلی ها (زن و مرد ) در سیستم اداریه.
افرادی کم مصرف ، کم حضور ولی به شدت مورد توجه مدیران خواهان متملقین و بله قربان گویان جیره خوار
هرچند که باید در طول این سالها به این موضوع عادت کرده باشم، اما خوشبختانه نه...
نه وقتی که به چشم میبینم که ارزشهای کاری و اداری و شخصیتی جمع عمده ای کاربلد از همکاران عزیزم( بجز بنده ) فدای نازها و کرشمه ها و شوخی ها و تصدیق های یک عده خاص میشود تنها برای گرفتن ساعاتی اضافه کار بیشتر و چشم پوشی از عدم حضورشون
این روزها این روش کار مرسومتر و اسانتر است
در طول این سالها از نزدیک این موضوع را لمس کرده ام که وقتی این مقربان درگاه به عیش و نوش و کرامات بازی مشغولند، هستند افرادی که جورکش اونها باشند، جور آنها را میکشند و بیگاری می کنند تا مبادا ارباب رجوعی معطل شود.
اما نحوه کارد کرد این جورکشان از نگاه یک مدیر یعنی :
چراغ سبز تو برای انجام کارهای بیشتر،
کارهای بی مزد و منت،
و انجام کار این مقربان
اما دریغ از یک تشکر و قدردانی
اما.... یادمان باشد که،
جایی باید ایستاد
ایستادن نه به معنای مقابله گری
به معنای درجا ماندن و تفکر کردم
سکونی کامل و مطلق
و بعد نگاهی به پشت سر،
تا ببینی که در طول اینهمه سال کار کردن چه به دست اورده ای و چه از دست داده ای؟
+ شاید کسب احترام و شناخته شدنت به عنوان یک نیروی کار خوب(شاید و شاید(
و در عوض
_ کسب بیماری های مختلف و دردهای دیر درمان
و صد البته اعصابی متشنج از دست این... ولی
در مقابل تو ، سوگلی ها و نورچشمی ها همیشه مورد احترامند ، شاد و سروحال )که بازهم خداروشکر )... شادند چون به شدت مورد توجه و مهر و محبتند و از همه نظر به خوبی تامین شده اند و میشوند و خواهند شد
و این رسم چندین و چند ساله عده ای از مدیران است
راستی
من
#ایست کردم
#نگاه کردم
#فکر کردم
و صد البته
??#تغییر کردم
_________________________________
پ.نوشت اول:
امروز بجز من، عده ای دیگر هم تغییر کردند
و بدا به حال این سیستم متملق پرور
پ.نوشت دوم:
هر کس بدنبال چیزی است که ندارد
یکی به دنبال احترام
دیگری به دنبال توجه
و دیگری به دنبال شنیدن سخنان تملق آمیز
من به دنبال احترام و توجه نیستم
چرا که خدا را شاکرم که دوستانی دارم بی همتا
و خانواده ای استثنایی
ولی دلم میسوزد برای این سیستم بیمار
_________________________________
از سری روزمرگی های
#امیر_امیری
بیست و دوم / مهر / نود و هفت