ماه من ترک نکن برکه ی بی ماهی را
تا فراهم بکنم آنچه که می خواهی را
آه ای معجزه ی آخر هر هفته، نگیر
از من این دلخوشی ِ دیدن گه گاهی را
دم در چشم به راه قدمت سنگ شدند
معنی ِ چشم به در دوختن واهی را
تو فقط مال منی از لج این شاعرها
نفسم خورده مگیر این همه خودخواهی را
به بلندای شب مثنوی موهایت
به غزلواره ببخش این همه کوتاهی را
غزلی پلک بزن تا که به آتش بکشد
چشم تو این غم ها را
حسین غیاثی