چه بد شود، چونکه دلت
هر چه زدند، بر در بسته میزند
* امیر امیری *
گوهر پاک بیاید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلی لوء لوء مرجان نشود
و گاهی سکوت نشان رضایت نیست
نشانی از ویرانه گی ست
(امیر امیری )
امان از دست تو فریاد
دلم خون شد
و حالا هر چه بادا، باد
* امیر امیری *
گرچه سکوت دنیای تازه ام شده
اما فریاد را چه کنم
فریادی که تمام وجودم را میطلبد
امان از دست تو فریاد
* امیر امیری *
و اما امروز
باخره بعد 3 روز
بیش از 580 مطلب از وبلاگ پاک شد
نه ثروت تا کنون زائیده مردی
نه قصر و کاخ درمان کرده مردی
برو انسانیت را مشتری باش
قضاوت میشوی با آنچه کردی
گاهی
جای بعضی نبودن ها را
هیچ بودنی پر نمی کند
* امیر امیری *
وقتی واقعیت ها، آدم را فریب بدهند چه کار می شود کرد ؟
روزگاریست که حقیقت هم لباسی از دروغ بر تن کرده است و راست راست توی خیابان راه می رود
عشق نشسته است کنار خیابان و کلاهی کشیده بر سر دارد گدایی می کند
و مرگ در قالب دخترکی زیبا ، گلهای رز زرد را می فروشد
زندگی ، در لباس افسری پلیس، برای ماشین های تمدن در سوت خود میدمد و فرمان ایست میدهد
و اما شاد،
شادی در قالب گنجشک کوچکی ، در سوراخ زیر شیروانی، از ترس گربه خشونت ، قایم شده است
و آدم ها ، همان غورباقه های سرگردان مرداب تنهایی هستند که شاد از شکار مگس های عمرشان، شب تا صبح غورغور می کنند
و این است واقیت این روزهای ما
زخم شمشیر دشمن
به ز سیلی ناجوانمردانه دوست
* امیر امیری *