یاد من باشد که فردا دم صبح،
به دنیا سلامی ندهم از اجبار
با نقابی خندان که زیرش پر است از گریه و غم
یاد من باشد که به صبحگاه که هیج،
به شب هم سلامی ندهم
چون که در وقت غروب، دل من سخت شکست
یاد من باشد به بازار محبت نرم
چون در آنجا از محبت خبری نیست که نیست
یاد من باشد که اگر همسایه من شاد شده، به دلی پرمحبت بوده
من به شوق کدامین دل پر حسرت خویش شاد شوم
هر روزمان شده دلتنگی
دلتنگ دوست
دلتنگ یار
دلتنگ دیدار
و حتی
دلتنگ هوا و باد
اما گاهی فراموشمان می شود که
چه بی وفا شده ایم
در میان اینهمه دلتنگی
کاش روزی برسد که
دلمان برای خوب بودن خودمان هم تنگ می شد
و دلتنگ خودمان شویم
و من اکنون
دلتنگ خودم هستم و بس
* امیر امیری *
دلتنگی را دوست دارم
آنگاه، که دلتنگ تو باشم و
هوایم، هوای تو باشد
* امیر امیری *
گاهی دلم شعر عاشقانه میخواهد
دستانت را به من بسپار
* امیر امیری *
سکوت را دوست می دارند
چرا که مرحم درد است
و اما من
فریاد را دوست می دارم
برایم مرحم درد است
ولی افسوس و صد افسوس
که دردهایم فراوان گشته اند و من
صدایم خفته گردیده
* امیر امیری *
گاهی دنیا با تمام عظمتش
برایم تنگ میشود
آنگاه که دلتنگم
* امیر امیری *
شادی هایمان که هیچ
یادت باشد
که اگر میان تمام دردهای دنیا هم که باشیم
فقط من هستم و تو
فقط من و تو
* امیر امیری *
روزهاست که...
شادم، اما نه آنگونه که باید
خندانم... ازته دل ؛ اما نه آنگونه که خود بخواهم
دوست میدارم، بیش از هر زمان
اما
فریاد می خواهم، بیش از گذشته
و دلیلش بماند میان من و خدای من
اغراق نخواهد بود که اگر بگویم
خسته ام
بیش از همیشه و بیش از هر زمان دیگری
* امیر امیری *
و این روزها
و حتی شبها
جای تمام دردهایم درد میکند
* امیر امیری *
گاهی وقتها دلم چنان می گیرد
که تمام عاشقانه های دنیا هم
برایم کم است
* امیر امیری *