سوت پایان را بزنید
خسته ام دیگر ، خسته
نمیدانم که چرا دیگر دستم به نوشتن نمیرود
نه دستم و نه فکرم
مدتهاست که ذهنم چنان قفل شده که گویی هیچگاه ننوشته ام، نه متنی و نه شعری
ذهنی دارم مشوش و پر افکار
گاهی افکاری آرام و گاهی افکاری مالیخولیایی
اما هرچه هست دلم تنگ نوشتن است
یادش بخیر که زمانی بر روی کاغذ مینوشتم
و تمام احساسم را در کلماتم خلاصه میکردم
اما سالهاست که دیگر انگشتان پر احساسم بر روی کلیدهای سرد و بی احساس لپ تاپم میرقصد
اما نمیدانم جرا فکر میکنم که دیگر خبری از آن احساس پرشر و شور گذشته در نوشتن هایم نیست
دلم تنگ نوشتن است
چنان تنگ که گویی چیز عزیزی را از دست داده ام
ای کاش می شد نوشت...
ای کاش
* امیر امیری *
گلک زیبای من :
صبحی که شروعش با توست
خورشیدش اضافی ست عشق من
** دوستت دارم تا ابد، زیبای من **
* امیر امیری *