بی وفا من در هوایت، بی هوا بغضم گرفت
بی صدا سوز نوایت، بی هوا بغضم گرفت
خواستم از خاطراتت، تلخی اش را کم کنم
خاطرم آمد صدایت، بی هوا بغضم گرفت
دست بر قابی، زعکست روی دیوار آورم
یادم آمد چشمهایت، بی صدا بغضم گرفت
بی تو در ثانیه ها، من لحظه ای غافل شدم
غافل از جور و جفایت، بی هوا بغضم گرفت
تا به کی بر قلب من خنجر زنی ای آشنا!
باز هم یاد خنده هایت ! بی هوا بغضم گرفت
بغض خواهد کشت ما را، چشمهایم خسته اند
بازهم افسوس یادت، بی هوا بغضم گفت
آنچه که از سر گذاشت شد سرگذشت
حیف بی دقت گذشت، اما گذشت
تا دو روزی خواستم فکری کنم
بر در خانه نوشتند؛ در گذشت
10 سال گذشت
ده سال از روزی که این وبلاگ رو ساختم
ساختمش تا حرفهای دلم رو بزنم..حرفهایی از جنس خودم
حرفهایی از جنسی ناب بد مستی
گاهی حرفهای تلخ و گاهی شیرین
و گاهی هم حرف حق
حرفهایی رو زدم که باید میزدم
و قلم هایی زدم که شاید نباید میزدم
گاهی با مخاطب خاص و گاهی بی مخاطب خاص
متن ها و شعرهایی رو نوشتم که در همه جا به اسامی مختلف دیده شد جز به اسم من نویسنده
اشعارم رو ناجوانمردانه با تاراج برند
و متونم را نابخردانه و احمقانه ....
و حالا بعد از یک دهه شاید سکوت بهتر باشه از فریاد
اون هم در روز تولد 10 سالگی تو
ببخش که دیگه حتی حال تولد گرفتن هم ندارم
ببخش که دیگه حتی حال فریاد هم ندارم
خسته ام ...خسته
نه از زندگی....... بلکه از نامردی
ببخش که بسیاری از مطالبت رو پاک کردم
ببخش اگر اونطور که باید نبودم
ببخش
تو به عظمت 10 ساله خودت ببخش
ببخش
و
^^^^ تـــولــدت مبـــارک ^^^^^
دنیای عجیبی شده
برای دروغهایمـــــان
خدا را قسم میخوریم،
و به حرف راست که میرسم
می شود جـــان تـــــو
مدام دلت را می شکنند
سکوت میکنی ....
هیچ نمی گویی ....
حتی اخم هم نمی کنی
دلت را بر می داری و آرام میروی
بعدها صدایت می کنند بی معرفت
تو هرلحظه بی ادعا در من شعر میشوی
و من دقایقی بعد مغرورانه پز شاعر بودنم را میدهم
بچه که بودیم
بستنی مان را گاز میزدند
چه قیامتی به پا میکردیم
چه بیهوده بزرگ شدیم
روحمان را گاز میزنند و میخندیم
واقعا به کجا داریم میریم؟؟؟
مدتهاست که کارمون شده مسخره کردن و حرف نامربوط زدن
مدتهاست که به خودمون قبولوندیم که خنده بر هر درد بی درمان دواست.
مدتهاست که همه چیز شده مضحکه ما و محیطهای مجازی
انگار نه انگار که خیلی چیزها زیر سوال رفته
چندوقت پیش سوژه مون بود خود ارضایی دختری بالامپ
اونهم دختری با وضعیت خاص
بعد از اون شد خود ارضایی پسری با حلقه
و بعد از اون....
ماه ها گذشته و همچنان کارمون شده مسخره کردن و دست بدست کردن فیلم هایی که بطور ناجوانمردانه در اتاق های عمل گرفته شده
کارمون شده دست بدست کردن عکس دخترهای این مملکت که در محافل خصوصی و کاملا زنانه گرفته شده و با دزدیده شدن یه گوشی همه چیز نابود شده
کارمون شده خندیدن بدون اونکه لحظه ای به آبروی کسی فکر کنیم
و حالا
حالا هم افتادیم دنبال سوژه عربستان و حاجی گفتن های مسخره
بجای اینکه جوری رفتار کنیم که نشون بدیم ایرانی هستیم داریم جوری مسخره میکنیم که انگار عربستانی هستیم نه ایرانی
واقعا خجالت داره که بجای اعتراض یکپارچه وارد چه بازی های مسخره ای شدیم.
به کجا رسیدیم دوستان؟؟
کاش لحظه ای خودمون رو بجای یکی از نزدیکان اون دو نوجوان بیگناه بذاریم و اونوقت ببینیم چه حس و حالی بهمون دست میده!!
فقط کم مونده شهادت مرزدارانمون رو مسخره کنیم
فقط همین مونده
کلکسیون داره تکمیل میشه ایرانی
مراقب باش و به خودت بیا
*امیر امیری *
********************************
در اینجا ذکر یک نکته رو ضروری میدونم که
گرچه این حادثه شوم در یک کشور عربی رخ داده اما این دلیل نمیشه که ما عرب زبانان این مرز و بوم رو با اون افراد پست حقیر یکی بدونیم
خواهشمندم در درج مطالب انتقاد آمیز این نکته رو رعایت فرمائید.
با تشکر
سن امروز وبلاگم
همراه همیشگی من
9 سال و 9 ماه و 9 روز
آغوش آن چیزی نیست که مپینداری
آغوش پیراهنی چرک نیست که با هر پیراهن نویی تعویض گردد
آغوش آرامگاهی نیست که تنها دمی بر آن بیاسایی و بروی
رفتنی پر از فراموشی
و آغوش حسادت و تنوع طلبی را نمی طلبد
آغوش عشق میخواهد ..... عشق
آغوش آن است که در میان بازوان کسی که عاشقانه تو را ستایش میکند آرام گیری
آغوش جاییست که تو طعم خوش آرامش را احساس کنی
آغوش مقدس است و قداست دارد
بیخود نیست که آغوش و عشق مترادفند
آنها مکملند
آغوش را با عشق بخواه نه بی عشق
آغوش با عشق دنیایی است پر از آرامش
و آغوش بی عشق ... جهنم
( امیر امیری )