من در تیررس ترکش های غضب آلود این قلب خویش اسیرم و دربند
کاش راهی بود برای فرار از این درد و این نیش های پر رنج
و ایکاش اندکی درک میکرد
درک می کرد تا میتوانستم به او اثبات کنم که دیگر روحم در کنارم نیست، کاش میتوانستم فریاد کنم ..... را.
اما این قلب من فارغ از درک است و این جسمم فارغ از روح
( امیر امیری )
برای بودنت تمام دنیا را به هم خواهم ریخت
به شرط آنکه بدانم هستی و باشی
و اگر نباشی من هم نخوام در این دنیایی که تو نیستی
چرا که میدانم دنیایم بی تو هیچ است
( امیر امیری )
اینروزها آنقدر دلتنگم که گویی تمام دلگیری هایم از یادم رفته است
( امیر امیری )
ما آدمها تو تک تک لحظاتمون هر کاری که دلمون میخواد میکنیم
اما درست وقتی که میفهمیم زمان زیادی برا زندگی نداریم تازه یادمون میفته که توبه کنیم و خیر و نیکوکار بشیم
وای که ما آدمها چقدر دیر آدم میشیم
( امیر امیری )
می گویند:
ارتباط یعنی برجای گذاشتن بخشی از وجود خویش در دیگری
پس من چه بگویم که تمام وجود ناچیز خود را در تو جای گذاشته و رفته ام
( امیر امیری )
عاشقانه هایم را برای که بنویسم
اکنون که قلبــم شکسته و دستـانــم زخمی و لبهام خاموش گشته اند؟؟
( امیر امیری )
کاش میدانستم
کاش میدانستم که چگونه میتوانم خود را در تیررس نگاه تو قرار دهم
بی آنکه تو را بیازارم
( امیر امیری)
کاش میشد به گذشته بازگشت
نه به گذشته های دور...نه ....
من به گذشته ای نه چندان دور هم قانعم
و کاش میشد تا.....
اکنون وقتش فرا رسییده است
تعلل نکن
ساعت شنی را برعکس کن
چراکه میخواهم دوباره زندگی کنم
( امیر امیری )
خواستم چیزی بگویم،
گفتند سکوت کن، جواب ابلهان خاموشی ست،
سکوتم کردم و سکوت
میترسم،، میترسم از اینکه آنقدر سکوت کنم تا بگویند
حرف حق جواب نداشت
( امیر امیری )