سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خلـــوتگـــه دل
 
 RSS |خانه |ارتباط با امیر امیری| درباره امیر امیری|پارسی بلاگ
»» پــادشاهـا !!

 

پادشاها از سکوتت خوانده ام فرمان به رفتن داده ای!

بی سبب افتان و خبزان امر به رفتن کرده ای!/

پادشاها لطف و انصافت کجاست؟

آنهمه عشق و وفایی که گفتی پس کجاست؟/

امر و فرمانت مثال خنجری بر قلب بیمارم نشست

این غرور و این دلم با حکم تو در هم شکست/

درد این تحقیر مرا دیوانه کرد

چون امیدم را بکشت و عشق را ویرانه کرد/

پادشاها میروم،بی مزد و منت میروم

با دلی پرخون  و اندوهی فراوان میروم/

با تنی زخمی و روحی پر ترک من میروم

با دلی ماتم زده از سوی تو من میروم/

پادشاها از برای خاطر تو میروم

چونکه فرمان داده ای من میروم/

پادشاها میروم،بی کم و کاست هم میروم

پادشاها دلبرم، با عشق بر تو میروم/

پادشاها میروم، من میروم

با تنی پرخون و بی دل می روم/

میروم تا که شاید این دلت باور کند

قصه عشق مرا در این جهان اعلان کند/

عاشقی بودم مثال همرهی در کوی تو

خسته گشتی و شدم من هم بُــرون از کوی تو/

 (شعر: امیر امیری)

 



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( پنج شنبه 89/12/26 :: ساعت 6:18 عصر )
»» عشق...

 

دوست داشتن آن نیست که در لحظه خواب یاد کنی یارت را

عشق آن است که هر لحظه به یادش باشی

( امیر امیری)



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( شنبه 89/11/30 :: ساعت 5:54 عصر )
»» شکستند دل را...

چقدر این روزها دل شکستن راحت شده،با کلام و بی کلام،با قصد و بی قصد،

فقط می شکنند.....می شکنند تا از قافله این جماعت دل شکن عقب نمونند،

و چقدر آسان و بچه گانه با عشق و دوست داشتن برخورد می کنند

چقدر راحت...

همه چیز راحت شده

عشق راحت، دل شکستن راحت و بعد از اون هم انتظار دارند تا با یک کلمه همه چیز تمام بشه

تنها با یک معذرت

اما نمی دونند که برای دلِ شکسته درمانی نیست!!

هیچ درمانی؛؛  جــز مـــرگ



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( پنج شنبه 89/11/21 :: ساعت 7:27 عصر )
»» اناا.. و انا الیه راجعون

امروز بار دیگر بر سوگ نشسته و رخت  عزا می پوشیم

امروز صبح خبری همه مان را بهت زده کرد، خبری که گویا دروغی بیش نبود اما همهمه ها و ولوله ها خبر از صحت خبر داشت

خبری که هیچکس تمایلی بر باور داشتنش ندارد اما چه کنیم که مجبور بر باور کردنیم

همه غمگینند و ناراحت.

با کمال تاسف و تاثر مطلع گشتیم که همکار ارجمندمان،

استاد گرانقدر جناب آقای

           دکتر احمد علی پاپهن

در نیمه های شب بر اثر عارضه قلبی دار دنیارا وداع گفته و بار سفر بر بسته است.فقدانش قلبمان را جریحه دار و روحمان را داغدار کرد.

این ضایعه را بر تمامی دوستان و جامعه دانشگاهی،بالاخص دانشکده دامپزشکی دانشگاه شهید چمران اهواز تسلیت عرض نموده و از خداوند منان آرزوی علو درجات  را برای روح آن مرحوم خواستاریم.

                                    (امیر امیری)



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 89/10/29 :: ساعت 8:44 صبح )
»» امروز

 

خداوندا.........

چقدر پُـــر دردم من امروز



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 89/10/22 :: ساعت 9:36 صبح )
»» درد من!

گوشه ای دنج آرام می خواهم من

دردهایــــم ریزش اشکانم را طلب می کند و من ظالمانه در برابر ریزششان مقاومت می کنم

ایستادگی می کنم تنها به جرم آنکه نامم مرد و است باید بری باشم از ریزش اشک

اما اینک صادقانه فریاد بر می آورم، فریاد بر می آورم که خود نیز با تمام وجود طالب ریزش اشکم

آری گوشه ای دنج و آرم می خواهم من؛ چراکه این روزها خسته ام

خسته از هر چه هست و نیست، خسته از این دنیا و آدمها،

 و خسته از این همه مرد و نامرد

خسته از خنجر دوست و دشنه دشمن

این روزها دلم در هوای گریه له له میزند، گریه ای پُــر درد و پُــر غم.

به آنچه که می خواستم رسیدم اما چه سود...!!

چه سود که زبان نحسان این دنیای آلوده هر روز وِرد جدیدی می خوانند و با کلمات تلخشان روحم را آزار می دهند دوستانم قلبم را می شکنند

بر خلاف آنچه که این روزها باید شاد باشم و مسرور اما می دانم که شادی هم چیزی را نصیبم نمی کند

چه سود که دوست نیز از من گریزان است و در پی فراق!!

هرچند که باید شاد باشم اما نیستم

نیستـــــــم چون خنجر دوست و دشمن آزارم می دهد و  روحم را آزرده می سازد

آنچنان آزرده ام کرده اند که روح خش دارم دیگر هیچ جلایی را نمی پذیرد

و هنوز هم آزارهایشان ادامه دار است و پُـــر درد

هر روز بدتر از دیروز.

آنچنان که گویا هر روز عید قربان است

 

 امان از دست دنیایت خدایا

که انسانها غرورم را شکستند

امان از مرد و نامردان دنیا

کمر بر قتل امیدم ببستند

( امیر امیری (

 



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 89/10/22 :: ساعت 8:40 صبح )
»» نمی دانم!


نمی دانم چرا عده ای به دنبال آنند که سکوتم را بستانند و زخمم بزنند!!




کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( سه شنبه 89/10/21 :: ساعت 3:15 عصر )
»» فروش وجدان

 

برایم  هزاران حکم صادر شد. حلال و حرام ، جایز و مباح و هزاران حکم دیگر که تنها در مواقع لزوم می توان نامی از آنها شنید.

هرچند که من نه آنان را قبول دارم و نه احکامشان را، اما می خواهم بدانم که به حکم کدام کتاب و مرجع و کدام قانون فروش وجدان جرم است و گناه؟ این قانون نانوشته کدام کتاب است که اینان با استناد به آن؛ این حراج را جرم می دانند و گناه صاحبش را فریاد می زنند و او را جانی می خوانند، در حالیکه خود وجدان ندارند.

من نیز گناهکارم؛ البته گناهکار از دیدگاه عده ای که خود را عاقل می دانند و مرجعی برای تصمیم گیری در مورد تمام بندگان خدا

آری من گناهکارم چراکه من نیز تصمیم به فروش وجدان خویش دارم

به حرف و حکم همه کس بی اعتنایم و بر وجدان خویش چوب حراج زده ام و این حکم من است، چراکه دیگر از این همه بی عدالتی خسته گشته ام؛ پس حراج می کنم تا دیگر وجدانم دلیلی نباشد برای آزردنم تا شاید من هم بتوانم مانند دیگرانبی عدالت باشم و خود را عادل بنامم، احمق باشم و خود را عاقل بنامم و پست باشم و خود را جوانمرد نام نهم(که این است رسم ریاست).

آری وجدانم فروشی ست؛ مستی و شادیم فروشی ست؛ دردهایم نیز فروشی ست؛ هرچند که می دانم کسی خریدارش نیست اما دردهایم نیز فرو شی ست.

چوب حراج زده ام بر بهترین نعمت خدا؛ اما دلیلی موجه دارم،

حراج کرده ام تا دیگر با دیدن ناعدالتی ها بهم نریزم

حراج کرده ام تا عادت کنم به پَست بودن

حراج کرده ام تا عادت کنم به این سیستم کثیف اداری (که دستمال بدستان بالاتر از دیگرانند)

آری حراج کرده ام تا خاطری آسوده داشته باشم و دیگر شبها سری بی درد بر بالین گذارم، دیگر فکری برای التیام بخشیدن به هزاران زخم عفونی نداشته باشم.

بسیار دیر است اما حراج کرده ام؛ چراکه آنانی که مسند امور قرار دارند مدتهاست که همه چیز خویش را حراج کرده اند؛ وجدان و انصاف، مردانگی و شرافت و حتی آبرویشان را نیز حراج کرده اند و عده ای ایمانشان را.

سخت است اما محال نیست که بی وجدان بود و بی وجدان زیست

 

(امیر امیری)

 



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( چهارشنبه 89/10/15 :: ساعت 9:3 صبح )
»» این روزهای من

این روزها لحظه لحظه زندگیم پر شده از نحسی و خبرهای بد

وای از این روزها....

خدایا ....

 

گریه ام تلخ است، ولی هیچ عیب نیست

روز من نحس است، ولی هیچ عیب نیست/

زندگی این است، ولی هیچ عیب نیست

سرنوشت این است، ولی هیچ عیب نیست/

روز من نحس است، ولی هیچ عیب نیست

روزهایی در زندگیست باید گریست/

من چه گویم که چنین تقدیر بود

یار من رفت و امیدم را ربود/

( امیر امیری )

 



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( سه شنبه 89/10/14 :: ساعت 1:36 عصر )
»» تقدیم به تو...

 

نسیم ملایم مهربانیت
روح بی تابم را نوازش می دهد
با تو پنهانی ترین عمق وجودم
نورباران می شود
باران رحمت بودنت
ترس از با خود بودن را می شوید
کویر هستی ام را آبیاری می کند
و نغمه عشق را بر لبانم جاری می سازد
چه زیباست با تو بودن

چه زیباست زندگی را با تو پرواز کردن
چه زیباست شوق هستی را با تو سر دادن
و چون مرغ خوش آهنگی بر شاخه لرزان حیات آشیان ساختن
چه زیباست هستی را از نگاه تو دیدن
و چون نیایش از لبان تو جاری شدن
در موسیقی آب با تو نواختن
در چشمه با تو جوشیدن
ترس ها را شستن
در پی محو نقش ها
و بی رنگی رنگ ها رفتن
و زندگی را چون شعری نو
دوباره سرودن

 



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( دوشنبه 89/10/6 :: ساعت 10:26 صبح )
»» لیست کل یادداشت امیر

نیاز آدمها
پول نان
گر بدی گفت....
دروغ
بگذار و بگذر
خنده
خیال
خوبی..!
چند شنبه ها
توبه
[عناوین آرشیوشده]

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر