آدمی می شناسم از دوزخ
خوف و تشویش دارد و من نــه!
بس که می ترسد از عذاب خدا
هول از آتیش دارد و من نــه!
دائماَ ذکر گوید و
تسبیح در کف خویش دارد و من نــه!
قلبی آکنده از خدا و
سری باطن اندیش دارد و من نــه!
بس عجول است در رکوع و سجود
گویی او جیش دارد و من نــه!
تا رسد زِ آسمان به او الهام
دو سه تا دیش دارد و من نــه!
گویا با خدا بود فامیل
او که این کیش دارد و من نــه!
بهر ماموریت زِ بیت المال
هی سفر پیش دارد و من نــه!
برنگشته زِ انگلیس هنوز
سفر کیش دارد و من نــه!
بهر حج تمتع و عمره
کوپن و فیش دارد و من نــه!
زندگی تخت نرد اگر باشد
او دوتا شش دارد و من نــه!
پـازده تا مغازه و یک پاساژ
توی تجریش دارد و من نــه!
در دزاشیب بـاغ و در قلهک
خانه از خویش دارد و من نــه!
پـانزده تا عیـال صیغه و عقد
بی کـم و بیش دارد و من نــه!
گرچه با گرگهـا بود دمخـور
ظاهــر میش دارد و من نــه!
دانی او این همه چرا دارد؟
چـونکه او ریـش دارد و من نــه !!