سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خلـــوتگـــه دل
 
 RSS |خانه |ارتباط با امیر امیری| درباره امیر امیری|پارسی بلاگ
»» یک شعر و یک جواب

 

آی آدمها

آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!

یک نفر در آب دارد می سپارد جان.

یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند

روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.

آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید

که گرفتستید دست ناتوان را

تا توانایی بهتر را پدید آرید،

آن زمان که تنگ می بندید

بر کمرهاتان کمربند،

در چه هنگامی بگویم من؟

یک نفر در آب دارد می کَند بیهوده جان قربان!

آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!

نان به سفره، جامه تان بر تن؛

یک نفر در آب می خواند شما را.

موج سنگین را به دست خسته می کوبد

باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده

سایه هاتان از راه دور دیده

آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون

می کند زین آب ها بیرون

گاه سر، گه پا.

آی آدمها!

او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید،

می زند فریاد و امید کمک دارد

آی آدمها که روی ساحل آرام در کار تماشایید!

موج می کوبد به روی ساحل خاموش

پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده. پس مدهوش.

می رود نعره زنان. وین بانگ از دور می آید:

(( آی آمها ))...

در صدای باد بانگ او رهـاتــر

از میان آب های دور و نزدیک

باز در گوش این نداها:

آی آدمها....

             (( شاعر: نیمــا ))

 

--------------------------------


تو ای نیمـا

مِـزن فـریـاد

که اینان سرخوش و مستند

که اینان قشر بی دردند

همانانند که در دنیا

به قدرت شهره عامند.

مَـزن فریاد

که اینان کور و کَر گَــردند،

زمانی که کسی از مردمانِ ایـرانم

تمنای کمک دارد.

مزن فریاد ای نیما،

که مبادا عیش آنان را بهم ریزی!

که اینان سرخوش و مستند

که اینان قشر بی دردند

که اینان صاحب دنیای بیمارند

که اینان صاحب پولند و بی بندند.

من و تـو قشر پُـــر دردیم،

همانانیم که اینان

سخره می گیرند بر ما

چوکه پُــر درد پَــر دردیم

مزن فریاد ای استاد،

کسی از بهر آن نـاجی نمی گردد

که اینان همه مستند از قدرتها.

همان بهتر که او؛

با چشمی از وحشت، دهـانــی باز

آرام گیرد میان آب این دریا

همان بهتر که او قربانی دریا شود

تا مردمان پست و بی مقدار؛

چه یهتر شد!

که او را آب بلعیده.

ولی استاد خوشم آمد،

از آ اندک کلامت؛ آی آدمهـا

چو که کردی چنین تحقیر انسانهای بی مقدار

ولی ایکاش مقصودت

از آن آبی که تو گفتی

همان دریای آبی بود

نه این دنیای بی مقدار و وانفسا


           (( امیر امیری ))



کلام دوستان ()
نویسنده : » امیـــر امیــری ( دوشنبه 88/4/8 :: ساعت 8:56 صبح )
»» لیست کل یادداشت امیر

نیاز آدمها
پول نان
گر بدی گفت....
دروغ
بگذار و بگذر
خنده
خیال
خوبی..!
چند شنبه ها
توبه
[عناوین آرشیوشده]

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر