پسری بود ژولیده
پیرهن از شلوار بیرون
کفشی داشت بی جوراب
ساعتش بی بند بود
مویی داشت چرب چرب
که چه کم پشت و زشت
اسم عشقش بود فتنه
که چه دوست داشت او را
هیکلی داشت قناس
همچو مردی سر طاس
عشقی داشت نافرجام
که در عشقش بدنبال
دروغ و هوس و شهوت بود
این شعر در سال 1380 در وصف پسری گفته شده که در سر قرار منتظر عشق خود بود.
آنهم در ساعت 5:30 صبح در ترمینال.